من سال ۲۰۲۴ را در اسلام آباد آغاز کردم. شروع سال با انتظار در مهمانخانههای مرکز پاکستان، در نزدیکی مسجد فیصل گذشت.
من همراه خانواده ام در زمستان سال ۲۰۲۳ از تهران به کراچی و از آنجا بهسوی اسلامآباد پرواز داشتم. در زمستان سرد، هوای پاکستان معتدل و دلانگیز بود. گشتوگذار در فضای سبز و دلنشین این شهر زیبا و دید و بازدید دوستان که تعداد شان اندک بود، لذت داشت. تقریبا دو ماه و نیم اول سال ۲۰۲۴ در این شهر دیدنی گذشت.
ما درخواست مهاجرت به کشور آلمان را داشتیم و برای طی مراحل پروندهی درخواستی مان، باید برای بایومتریک و مصاحبه به سفارت آلمان در اسلام آباد میرفتیم. این پروسه وقتگیر و مملو از اضطراب بود که جزییات آنرا در گزارش از سفرم از کابل تا برلین خواهم نوشت. بهطور کلی اقامت ما در مرکز پاکستان بیش از سه ماه گذشت و اکثریت روزها در انتظار مصاحبه و نتیجهی درخواست و در نهایت ویزای آلمان سپری شد.
ما گروهی بزرگی از افغانستانیهایی بودیم که از تهران به اسلام آباد، برای گرفتن ویزای شنگن و در نهایت سفر به آلمان آمده بودیم. در میان این گروه، تعدادی از قاضیها، سارنوالهای جوان، هنرمندان، مدافعان حقوق بشر، خبرنگاران و یا هم کارمندان دولت بودند که همهگی درخواست عزیمت به آلمان را داشتند. در میان آنها آدمهای باوقاری بودند که اکثریت شان اکنون در شهرهای مختلف این کشور مسکنگزین شده اند و باهم رابطهی دوستانهای داریم.
جدا از پروسهی اداری تخلیه، برنامههای تفریحی و فرهنگی و نشستهای خودمانی با این گروه جزئی از خاطرات ارزشمند من در سال ۲۰۲۴ بهحساب میآید. مثلا در روزهای تعطیلی در جاهای دیدنی اسلامآباد برای گشتگذار و تفریح میرفتیم. از آنجمله میتوانم به پارک فاطمه جناح، مسجد فیصل، پارک شاه و عروس و یا تپههای سرسبز و مملو از جنگل اسلام آباد اشاره کنم.
مهاجرت به آلمان
یکی از اتفاقات مهم زندگی من در این سال، مهاجرت در ۱۵ فبروری در آلمان بود. دقیقا ساعت ۱۲ ظهر به وقت پاکستان از فرودگاه اسلامآباد حرکت کردیم و ضمن یک توقف کوتاه در دبی، ساعت ۹ شب با ۲۰۰ تن از افغانستانیهای دیگر، طی یک پرواز چارتر در فرودگاه برلین نشست کردیم. من برای نخستین بار، آلمان را در سال ۲۰۲۴ دیدم. بعد از ثبت و راجستر در فرودگاه، همه در کمپ/ اردوگاه مهاجران در شهری بهنام وونسدورف که در ۶۰ کیلومتری برلین پایتخت آلمان قرار دارد، مستقر شدیم. هوا سرد بود اما غرفههای فلزی درون کمپ که به کانکس مشهور هستند، دارای امکانات متوسط و گرم بودند. سه روز در این اردوگاه اقامت داشتیم و روز چهارم، خانوادهها در ایالتها و شهرهای مختلف آلمان تقسیم و پراکنده شدند. من اگرچه در روز مصاحبه با مقامات سفارت، شهر برلین را انتخاب کرده بودم، اما نمیدانم بهچه دلیلی ما را در ایالت براندنبورگ که در شرق این کشور موقعیت دارد، در نظر گرفتند.
همان روز از کمپ یا اردوگاه وونسدورف به کمپی بهنام ایزنهاتنشتات که در جوار کشور پولند موقعیت دارد، منتقل شدیم و برای سه هفته در آنجا جهت انجام آزمایشهای صحی، واکسیناسیون و سایر امور اداری سپری کردیم. جزییات زندگی در کمپهای آلمان را نیز در سفرنامهی که در بالا ذکر کردم، خواهم نوشت.
در آخر هفتهی سوم، از اردوگاه به شهری به نام «راتنو» که در ایالت براندنبورگ و نزدیکی برلین موقعیت دارد، مستقر شدیم. یک آپارتمان ۷۰ متره با امکانات که نیازهای اولیه یک خانواده پنجنفری را رفع میکرد، برای مان بهحیث یک مهاجر در نظر گرفتند.
از آن روز به بعد، من با دنیای مهاجرت و تنهایی مواجه شدم. چه پنهان کنم، حس خوشایندی نداشتم. محیط زندگی جدید تمیز، آرام و بدون دردسر اما در عین حال بغضآور بود. در اوایل خودم را شدیدا تنها و بی همهکس و بی همهچیز میدانستم. پیش از مهاجرت در سرزمین مادری خود، دارای جایگاه، مسوولیت و نقش اجتماعی بودم که آنگونه هیچکدام آنها در مهاجرت وجود نداشت و رسیدن به آن زحمت و زمان نیاز دارد. روزها و شبهایم به یاد پدر و مادر و سایر اعضای خانواده، کشور و روزهای خوبم در وطن میگذشت.
با اکثریت مهاجران افغانستانی در اینجا کمتر ارتباط برقرار میکردم و نمیتوانستم همذاتپنداری کنم. اینها اغلبا از آن قماش آدمهایی اند که پیش از این نیز در ایران، پاکستان و یا ترکیه مهاجر بوده اند و حس چندانی نسبت به وطن ندارند و شور و شرری هم نسبت به سرزمین مادری در دل نمیپرورانند. اغلب بهفکر چگونگی تامین بهتر معیشت و کامروایی خویش اند. در حالیکه من مصاحب خویش را نیاز داشتم؛ کسیکه طی بیست سال گذشته در افغانستان زندگی، فعالیت و مردمداری کرده باشد. چنین تیپ آدمها در آلمان نسبتا کم هستند و هرکس در گوشهای مشغول زندگی خویش است.
اما خوشبختانه تعدادی از انجمنها و سازمانهای دیاسپورای افغانستانی در شهر برلین، مرکز آلمان فعال هستند. برخی دوستان خبرنگار که شماری را از قبل میشناختم و با تعدادی تازه آشنایی حاصل کرده ام، برنامههای مرتبط به فرهنگ، سیاست و رسانههای افغانستان در این شهر برگزار میکردند/کنند. این رویدادها برای من فرصتی خوب برای نجات از تنهایی، تامین و تقویت ارتباطات و ادای رسالت انسانی بودند و هستند. در مدت زمان که گذشت در برخی رویدادها اشتراک و تجربههای نو کسب کردم.
با همهی آن، از برخی موارد بروکراتیک چون ثبت خانه در ادارهی شهرداری، درخواست و دریافت کارت بانکی، دریافت بیمه صحی، ثبت و دریافت اقامت موقت در آلمان، ثبت فرزندان در کودکستان یا مکتب و در نهایت ثبت نام در یک آموزشگاه رسمی زبان آلمانی نیز غافل نبودم و توانستم طی ۶ ماه بهانجام برسانم. اینها را نمیشود دستاورد گفت، اما میتوان یک موفقیت کوچک بهشمار آورد.
از ماه سپتامبر آموزش رسمی زبان آلمانی بهطور رسمی شروع شد و تا پایان ۲۰۲۴ توانستم یک مرحله یا سطح A1 را موفقانه سپری کنم.
ایجاد رسانهی پلسرخ

دومین اتفاق مهم در سال ۲۰۲۴ برای من بهحیث یک مهاجر افغانستانی در آلمان، ایجاد رسانهی پلسرخ یا Pole-e Sorkh Media بود. در ماه آگوست طرح ایجاد این رسانه را با مشورهی شماری از فرهنگیان، قلمبدستان و روشنفکران روی دست گرفتیم و تا اواخر سپتامبر تقریبا نهایی شد. ما فکر میکردیم و میکنیم نسل جوان (دانشآموز، دانشجو و یا تحصیلکردهی) ما بهدلیل فضای تکساحتی گفتمانی، نبود آزادی بیان و موجودیت سانسور به منابع مفید، موثر و آموزندهی که تفکر انتقادی را در ضمیر آنها ایجاد و تقویت کند، دسترسی ندارند. از سوی دیگر، رسانههای جریان اصلی نیز با «دید» کاملا سیاسی-امنیتی به تحولات و قضایای افغانستان نگاه میکنند و شبکههای اجتماعی نیز تحت تاثیر میکرو سلبریتیهای قومگرا، جنسیتزده و غوغاسالار محتوای مبتذل و نادرست و بسیار سطحی تولید میکنند. بنابراین، جای یک بستر فرهنگمحور که کانونی برای روشنگران افغانستانی در بیرون از کشور باشد، خالی بود. ما تصمیم گرفتیم با ایجاد پلسرخ در پر کردن این خلا سهم کوچک خویش را در حد توان خودمان ادا کنیم.
نظر به اینکه بیشترین سالهای عمر مفید من در تحصیل و تدریس ارتباطات و روزنامهنگاری گذشت، فکر میکنم از اینطریق میتوانم مسوولیت انسانی و حرفهای خویش را نسبت به همنوعانم ادا کنم. بهاین خاطر، پلسرخ انجام یک رسالت روزنامهنگارانه و روشنفکرانهی دوستان فرهنگی ما در قبال نسل امروز افغانستان است. شاید گزافه نباشد که بگویم بنیانگذاری این رسانهی کوچک، اقدام مهم و یکی از دستاوردهای من در سال ۲۰۲۴ بود.
اکنون روی سال ۲۰۲۵ پا گذاشته ایم. من کلا آدم خوشبینی هستم و تلاش میکنم از بدبینان و منفیبافان فاصله گیرم و با این خوشبینی، امسال را به فال نیک میگیرم. امیدوارم شاهد آزادی و عدالت در کشورم باشم. به همینبهانه، ضمن اینکه سال جدید را به خوانندگان عزیز مبارک میگویم، برای گذر از تاریکی موجود و رسیدن به روشنایی که نتیجهی رهایی، عدالت، رواداری و همزیستی است، قلبا آرزو میکنم.