گزارش: گلچین احمدزی
آغاز ماجرا
پاییز با شکوه همیشگیاش در راه بود. برگهای درختان کمکم رنگ عوض میکردند و باد ملایم پاییزی عطر خوش طبیعت را در فضا پراکنده بود. این فصل بینظیر مرا ترغیب کرد تا سفری به ولایت باستانی و فرهنگی بامیان داشته باشم، سرزمینی که زیباییهایش از مرزهای خیال فراتر میرود.
با طلوع خورشید، همراه با اعضای خانوادهام از کابل به سوی بامیان روانه شدیم. سفری پر از هیجان و تجربههای تازه پیش رویمان بود. جادههایی که برای نخستین بار قدم روی آنها میگذاشتم و چشماندازهایی که تنها در کتابها خوانده بودم، حالا پیش روی چشمانم جان میگرفت. به راستی، دیدن زیباییها با چشم خود، ارزشی فراتر از شنیدن یا خواندن دارد.
سرزمین شگفتیها
با رسیدن به بامیان، گویی به بهشتی دیگر پا گذاشته بودم. آسمانی صاف و آبی، سرزمینی سرسبز و کوههایی هفترنگ با اشکال مختلف و حیرتانگیز مرا مسحور کرد. کوههایی که گاه به مجسمهای عظیم شباهت داشتند، گاه شبیه انسانی خمیده یا زنی که چادری بر سر دارد. این کوهها با رنگهای متنوعی همچون جگری، زرد، آبی، یاسمنی، سرخ، سیاه و خاکستری چشمها را به خود خیره میکردند.
مناظر دریاچهها و باغهای اطراف بامیان نیز کم از کوههایش نداشتند. درختان با برگهای رنگارنگشان، برخی پهن و برخی باریک و بلند، حس تماشای تابلویی از نقاشیهای استادانه طبیعت را در دل برمیانگیختند.
در ۵ کیلومتری شهر باستانی بامیان، تصمیم گرفتیم توقفی کوتاه داشته باشیم. قدم زدن در هوای پاک و معطر این منطقه، شادمانی عجیبی به من بخشید. پس از لحظاتی، دوباره به مسیر ادامه دادیم و به شهر بامیان رسیدیم. دروازه ورودی شهر، با شکوه و استوار، خوشآمدگوی ما بود. بالای این دروازه نوشته شده بود: “به شهر باستانی ولایت بامیان خوش آمدید.”
وقتی وارد شهر شدم، نظم و زیبایی آن مرا شگفتزده کرد. بازارها به شکلی منظم طراحی شده بودند. دکانهای میوهفروشی، لبنیات، نانوایی و دیگر مغازهها همگی با نظم خاصی کنار هم قرار گرفته بودند. خانههایی که در دل کوهها ساخته شده بودند، از دور شبیه غار بودند، اما از نزدیک طراحی هوشمندانه و مجهز آنها حیرتانگیز بود.
مردم بامیان با فرهنگی خاص، آرام و خندهرو بودند. آنان با همبستگی و اتحاد مثالزدنی، از داشتههای تاریخی و طبیعی خود به بهترین شکل محافظت میکردند. این فرهنگ والا و احترام به طبیعت، ستایشبرانگیز بود.
پس از بازدید از شهر بامیان، به سوی بند امیر، اولین پارک ملی افغانستان، حرکت کردیم. وقتی به این مکان رسیدیم، خود را در برابر یکی از معجزات خداوند یکتا دیدم. آبهای ایستاده و زلال بند امیر، که تا به امروز هیچکس قادر به اندازهگیری عمق آن نبوده است، با رنگ آبی شفاف و طعم خاص و شفابخش خود، گویی تصویری از بهشت را پیش چشمانم به نمایش گذاشته بود.
شب را در هتلی نزدیک بند امیر سپری کردیم و صبح روز بعد، دوباره به بامیان بازگشتیم تا از آثار باستانی و دیدنی بیشتری بازدید کنیم.
بتهای بامیان: یادگارهای شکوهمند تاریخ
یکی از مهمترین دیدنیهای بامیان، مجسمههای عظیم بودا بود که پیش از تخریب، بهعنوان بزرگترین بتهای سنگی جهان شناخته میشدند. بت بزرگ، به نام «صلصال» با ارتفاع ۵۳ متر و بت کوچک، «شهمامه» با ارتفاع ۳۵ متر، نشانگر هنر و تمدن پیشینیان این دیار بودند. ساخت این مجسمهها نزدیک به ۱۰۰ سال طول کشیده بود و نخستین نقاشیهای روغنی جهان در رواقهای آنها انجام شده بود.
متأسفانه این آثار ارزشمند تاریخی، بارها در طول تاریخ توسط حاکمان مختلف، از جمله اعراب در زمان حجاج بن یوسف، چنگیز خان، اورنگزیب و طالبان تخریب شدند. اما همچنان داستان این مجسمهها در دل سنگهای بامیان باقی مانده است.
پایان سفر
پس از صرف ناهار، با انبوهی از خاطرات شیرین، بامیان را ترک کردیم و به سوی کابل بازگشتیم. این سفر برای من، تجربهای بود که هرگز فراموش نخواهم کرد. بامیان سرزمینی است که باید آن را دید تا به زیباییهای آن پی برد. اگر فرصت دوبارهای نصیبم شود، بار دیگر به این دیار سفر خواهم کرد تا تمامی زوایای پنهان این بهشت زمینی را کشف کنم و بیشتر از فرهنگ و تاریخ غنی آن بیاموزم.