آبراهام مازلو در نظریه خود درباره سلسله مراتب نیازهای انسانی، به ابعاد وجودی بشر پرداخته است. او نیازهای انسان را همچون پلههایی میداند که هر فرد باید از آنها عبور کند تا به کمال و خودانگیختگی برسد. در این نظریه، از نیازهای فیزیولوژیک اولیه تا نیاز به عزت نفس و خودانگیختگی، همگی مراحل ضروری برای تحقق پتانسیلهای انسانی محسوب میشوند. اما این مسیر در بسیاری از جوامع، بهویژه در افغانستان، به دلیل بحرانهای پیچیده و بحرانهای اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، در معرض موانع بزرگ و شکنندهای قرار دارد. در این نوشتار، تلاش خواهیم کرد تا بررسی کنیم که تأمین نیازهای اساسی شهروندان افغانستان در بستر این نظریه چگونه امکانپذیر است و تا چه اندازه این جامعه میتواند به تحقق مراحل بالاتر از سلسله مراتب نیازهای انسان دست یابد.
نیازهای فیزیولوژیکی
نیازهای فیزیولوژیکی انسان، همانطور که مازلو بهخوبی اشاره کرده است، اولین و بنیادیترین سطح نیازهای انسانی را تشکیل میدهند. این نیازها، همچون حیات خود انسان، در راستای بقای جسمانی او تعریف میشوند و شامل آب، غذا، خواب، لباس و مسکن میباشند. در جامعه افغانستان، در طول چندین دهه بحران، جنگ و آشفتگیهای اجتماعی، این نیازهای ابتدایی برای بخش وسیعی از مردم به امری چالشبرانگیز و اغلب غیرممکن تبدیل شده است. بسیاری از افغانها در یک معضل دائمی برای تأمین غذا و آب سالم گرفتارند، و در این راه، اغلب فرصت برای تفکر در مورد نیازهای بالاتر از خود را نمییابند. این وضعیت موجب میشود که انسان در افغانستان، بهجای آنکه در مسیر رشد معنوی و اجتماعی خود گام بردارد، در حالت بقا باقی بماند، و حتی سادهترین نیازهای انسانیاش را نیز تأمین نکند
نیازهای ایمنی
در تداوم زندگی بشر، زمانی که نیازهای ابتدایی برآورده شد، انسان بهطور طبیعی بهدنبال امنیت میگردد. در نظریه مازلو، نیاز به ایمنی، شامل امنیت جسمانی، مالی و اجتماعی است. این نیازها در شرایطی محقق میشوند که فرد و جامعه احساس کند که در دنیای پر از تهدید و عدم قطعیت، جایگاهی امن و پایدار دارد. در افغانستان، اما، این امنیت به یک آرزو تبدیل شده است. جنگهای بیپایان و تهدیدهای امنیتی، انسانها را به موجوداتی در حال دفاع و محافظت از خویش تبدیل کردهاند. این واقعیت تلخ، نشان میدهد که مردم افغانستان بهجای آنکه در جستوجوی حقوق اجتماعی یا صلح و آرامش در جامعه باشند، درگیر مسائل روزمرهای هستند که تنها بقای جسمی آنان را تضمین میکند. امنیت در افغانستان، نه تنها جسم فرد بلکه امنیت روانی و اجتماعی افراد را نیز تهدید میکند.
نیازهای تعلق و عشق
آبراهام مازلو در پی یافتن معنای روابط انسانی و اهمیت احساس تعلق در جامعه، بر لزوم روابط اجتماعی و محبت تأکید میکند. زمانی که انسان از وضعیت ایمنی و بقا عبور کند، نیاز به ارتباط با دیگران، محبت و پذیرش در جمع را تجربه میکند. در افغانستان، اما این نیاز بهدلیل ساختار قبیلهای، بحرانهای سیاسی و جنگهای ویرانگر، چندان بهطور کامل محقق نمیشود. جنگ و مهاجرتهای اجباری، فضای مناسبی برای ایجاد روابط انسانی عمیق و مستمر فراهم نکرده است. خانوادهها و جوامع از یکدیگر جدا شدهاند و فقدان روابط پایدار، احساس تعلق و عشق را به امری دستنیافتنی بدل کرده است. این گسستهای اجتماعی، فرد را از جامعه و از وجود انسانیاش دور میسازد و در نتیجه، همچنان در سطحی پایینتر از نیازهای اجتماعی و روانی باقی میماند.
نیازهای احترام و عزت نفس: در جستجوی ارزش در یک جامعه نابسامان
در مرحله بعدی سلسله مراتب نیازها، انسان بهدنبال کسب احترام و عزت نفس میرود. انسانها برای احساس ارزشمندی، نه تنها در نظر خود بلکه در چشم دیگران نیازمند احترام هستند. در افغانستان، اما، ساختار اجتماعی بهویژه برای اقلیتها و زنان بهگونهای است که بسیاری از افراد از ابتداییترین حقوق انسانی و اجتماعی خود محروم هستند. در چنین شرایطی، عزت نفس و احترام بهویژه در سطح اجتماعی به یک مفهوم انتزاعی تبدیل میشود. تحقیر، سرکوب و بیتوجهی به حقوق انسانی در فضای اجتماعی باعث شده است که بسیاری از افغانها از دستیابی به احترام فردی و اجتماعی بازبمانند. این عدم تحقق نیاز به احترام و عزت نفس، همچون مانعی بزرگ در مسیر تعالی انسانی آنان عمل میکند و به روند توسعه فردی و اجتماعی آسیب جدی وارد میآورد.
نیاز خودانگیختگی
بالاترین سطح نیازها، طبق نظر مازلو، نیاز به خودانگیختگی و کمال است. انسان در پی رشد و تعالی شخصی، تلاش میکند تا به بهترین نسخه از خود تبدیل شود. اما در جامعه افغانستان، بهویژه در شرایط فعلی، این مرحله بهعنوان یک ایدهآل دور از دسترس بهنظر میآید. جنگ، فقر، خشونتهای خانوادگی و فرهنگی، و بیعدالتیهای اجتماعی فرصتی برای رشد فردی باقی نگذاشته است. در چنین شرایطی، حتی بسیاری از افراد قادر به برآورده کردن نیازهای ابتدایی خود نیستند و دستیابی به خودانگیختگی برای بسیاری از مردم افغانستان در حد یک آرزو و رویا باقی میماند.
نتیجهگیری
تحلیل نشان میدهد که تأمین نیازهای شهروندان افغانستان در چارچوب نظریه نیازهای مازلو، به دلیل وضعیت نابسامان اجتماعی، بحرانهای امنیتی، جنگهای بیپایان و مشکلات اقتصادی، در مراحل مختلف بهطور کامل محقق نشده است. بسیاری از افغانها حتی قادر به تأمین نیازهای ابتدایی خود نیز نیستند و در نتیجه، فرصت تجربه نیازهای اجتماعی، عزت نفس و رشد شخصی از آنها سلب شده است. بنابراین، سلسله مراتب نیازهای انسانی مازلو در جامعه افغانستان همچنان یک معضل فلسفی و اجتماعی بهشمار میآید که در مواجهه با واقعیتهای روزمره مردم این کشور، تحقق آن دشوار و بعید بهنظر میآید.