صفحه اصلیدیدگاهتحلیلچشم‌انداز مدنی شدن سیاست در جهان اسلام و چارچوب گفتمان پسااسلام‌گرایی

چشم‌انداز مدنی شدن سیاست در جهان اسلام و چارچوب گفتمان پسااسلام‌گرایی

سید حسین اشراق، نویسنده و پژوهشگر فلسفه

در بررسی چشم ‌اندازِ مدنی شدنِ سیاست در جهان اسلام و چارچوبِ گفتمان پسااسلام‌گرایی، نخست باید به مفهومی اشاره کرد که درک و تحلیل تحولاتِ فکری و اجتماعی جوامع مسلمان را میسر می ‌سازد و آن “سنت ‌های فکری” است.

سنت‌ های فکری به‌ گونۀ عمده در قالب پارادایم ‌هایی نمایان می شوند که چارچوب ‌های فکری را برای تبیین واقعیت ‌ها فراهم می ‌آورند. در این میان، سنت اسلامی در جهان اسلام، در طول سده های متمادی به ‌عنوان یک سیستم فکری عمل نموده و با واقعیت های بیرونی روبرو گردیده است. واقعیت های بیرونی چه به عنوان تحولات عینی در جوامع مسـلمان و چه به عنوان مواجهۀ میان تمدنی، موجبِ ورودِ عناصرِ جدیدی در درونِ نظام سنت گردیده و در نتیجۀ ناسازگاری میان آنها، “بحران” شکل گرفته است.

یکی از نخستین نمونه‌ های بحران، ظهور مکتب معتزله است که تلاشی برای تفسیرِ عقلانی از دین بود. تلاشی که موجبِ به چالش کشیدن اصول فقهی شد و کشمکش‌های کلامی گسترده را در درون جامعۀ اسلامی دامن زد.

بعد از سقوط خلافت عباسی و در پی آن، بحرانِ مشروعیتِ دینی و سیاسی، جوامع اسلامی با چالش ‌هایی در نظام ‌های حکومتی مواجه شدند.

 در سده ‌های نوزدهم و بیستم، جهان اسلام در مواجهه با استعمار و اندیشه ‌های مدرن غربی قرار گرفت که خود به ‌نوعی بحران جدیدی در درون تمدن اسلامی به ‌شمار می‌ رود، چیزی که موجب تحولات ساختاری در فهم و تعبیرِ سیاست در جهان اسلام گردید.

در این راستا، قدرت‌ های جدید به‌ ویژه قدرت اقتصادی و قدرت دانش، اطلاعات و ارتباطات به‌ گونۀ فزایندۀ در تعیین روند تحولات جهانی نقش یافتند، در حالی که تمدن اسلامی بیشتر بر مبنای مفاهیم قدرتِ سخت و اعمال سلطه استوار بود. این تفاوت ‌های ساختاری، پرسش‌های اساسی درباره آیندۀ جوامع اسلامی را بوجود آورد.

این شرایط به واکنشی در قالبِ اسلام‌گرایی در قرن بیستم انجامید، اسلام‌گرایی به‌عنوان یک پاسخ واکنشی به بحران‌ های فکری و سیاسی در جهان اسلام، با محوریتِ سیاسی کردن دین تلاش ورزید تا به وضعیت بحرانی پاسخ دهد و از تأویل سیاسی دین برای ساماندهی قدرت و شکل‌دهی به نظم اجتماعی و سیاسی جدید بهره ببرد. رویکردی که در بسیاری از موارد به خلط علم و ایدئولوژی، و تفکر و سیاست منجر شد و رابطۀ منطقی میانِ امرِ لوکال و گلوبال را برقرار نتوانست، همچنان به سوءتفاهمات و توهماتِ جدی نیز دامن زد.

 در حالیکه که ایجاب می کرد در دنیای اسلام برای پاسخ به بحران، ظرفیت سازی گستردۀ صورت می پذیرفت، نظریه پردازی و گفتمان سازی شکوفا می شد، تحولات در عرصۀ قدرت بازشناسی می گردید، منطق هماهنگی با تحولات نو در پیش گرفته می شد، بهره‌گیری از توسعه به‌ عنوان نرم ابزار تعامل و دیالوگ میان تمدن ها مد نظر قرار می گرفت و حاکمیت های برخاسته از ارادۀ عمومی وارد عرصۀ زندگی می گردید تا در سایۀ آن ارزش ‌های شهروندی و عدالت اجتماعی برجسته می شدند، که نشد.

تجربه نشان داده است “اسلام سیاسی” در کشاکش هویت و تجدد، از مزیت معاصرت نمی تواند بهره ببرد، از همین رو  فرسوده می شود و مسیرِ انحطاط را در پیش می گیرد، تا آنجا که به جز از خشونت راه دیگری برای دوام کارش جستجو نمی تواند، از همین جهت گفته می شود، آزمونِ خطا های مداوم و مستمر اسلام گرایی که بواسطۀ عوامل جهانی یا واقعیت ‌های ملی برملا می شوند، چارچوب‌ هایش را در معرض پرسش‌ ها و انتقاد های جدی قرار می‌ دهند و واردِ مرحلۀ جدیدی می کنند و آن وضعیتِ پسااسلام گرایی است. 

پسااسلام‌گرایی به‌عنوان یک گفتمان جدید، به‌ ویژه پس از مواجهه با بحران‌های گوناگون در عرصه‌ های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی در جهان اسلام، بر لزوم بازنگری برای ساماندهی عقلانی نظم اجتماعی جدید تأکید دارد. این گفتمان به جای تمرکزِ صرف بر شریعتِ مبتنی بر پیشفرض های سیاسی اسلام گرایان، بر اصولی چون حقوق بشر، آزادی ‌های فردی و اجتماعی، عدالت اجتماعی و توسعه پایدار تأکید می‌کند. در واقع، پسااسلام‌گرایی به دنبال ایجاد فضای سیاسی و اجتماعی است که در آن فرهنگ دینی با هنجار های دموکراتیک و مدنی در تعارض نباشد.

چشم‌انداز مدنی شدن سیاست در جهان اسلام، به‌ ویژه در دورانِ ما، باید به صورت یک تحول جامع و چندجانبه در نظر گرفته شود. از یک سو، این تحول باید به ایجاد نهادهای مدنی و مشارکت سیاسی مردم توجه داشته باشد، و از سوی دیگر، این تحول باید شامل تغییرات فکری و فلسفی در نحوه نگرش به دین و سیاست باشد. برای رسیدن به این مرحله، باید تفکیک دین و دولت به‌ گونۀ جدی در دستور کار قرار گیرد تا از بازتولید استبداد سیاسی و دینی جلوگیری شود.

در این مسیر، گفتمان مسلمانان باید بر پایۀ اسلام مدنی و خردگرایی استوار شود. اسلام مدنی در این معنا، بر حقوق انسانی، آزادی فردی و عدالت اجتماعی تأکید دارد و به‌ دنبال هماهنگی با تحولات جدید فرهنگی و اجتماعی است، چیزی که معنای پسااسلام‌گرایی را می دهد.

پسااسلام‌گرایی از یک ‌سو یک گفتمان اجتماعی و سیاسی است که بر لزوم بازتعریفِ نقشِ که دین در حکومت و سیاست تأکید می‌ کند، و از سوی دیگر به ‌دنبال بازسازی و تحول در نهادهای اجتماعی و سیاسی جوامع اسلامی است. در این راستا، توجه به نقش زنان، اقلیت ‌ها و حقوق بشر اهمیت زیادی دارد. همچنین، پسااسلام‌گرایی باید به چالش‌هایی چون مقاومت جریان‌های سنت‌گرای مذهبی، ساختارهای استبدادی سیاسی و سوءاستفاده ‌های ابزاری از برخی گروه‌های اسلام‌گرا و تروریستی توسط کشور ها و قدرت ها نیز توجه ویژه داشته باشد.

جا دارد این نکته را نیز یادآور شوم که بحث پسا اسلام گرایی تنها از منظر جامعه شناسی یعنی آشتی مکانیکی با دموکراسی، کافی نیست، ‌توجه به نقش اساسی آموزه ‌ها اهمیت اساسی دارد، در واقع برای یافتن راه حل جدی به یک تجدید بنای رادیکال نیازمند است، بویژه اینکه دوگانۀ سنت و مدرنیته در زمینۀ کشورهای اسلامی و در عصر پیچیدگی را در نظر بگیریم و موردِ بازاندیشی قرار دهیم، در واقع در این وضعیت می باید هم “میدان” و نیز “تکست” را برای تحول مهم بینگاریم.

پسااسلام ‌گرایی به‌ معنای فرارفتن منتقدانه از گفتمان و عمل اسلام‌ گرایی است، ولی هنوز با آن گفتمان در ارجاع به اسلام شریک است. پسااسلام ‌گرایی از اسلام ‌گرایی عبور می ‌کند ولی هنوز با گفتمان اسلامی پیوند دارد، اما اگر در قالب “تفکر کم بنیه” ارائه شود شاید پاسخ ممکن به خشونت و تبعیض باشد.

 مشخص است که در جنبش ها اجتماعی هم کنشگر وجود دارد که امرِ جامعه‌ شناختی است، و نیز “فرصت های فرهنگی و سیاسی” وجود دارند،  بحث ما این است که تغییرِ نسل به‌ اضافۀ همسویی با خواسته ‌های جوانان، زنان، روشنفکران و اقشار متوسط مدرن، اسلام ‌گراها را وا می دارد تا در پروژۀ شان تجدید نظر کنند و از این رهگذر به سوی پسااسلام‌ گرایی بروند، وضعیتی که در روند آن خرد مدنی جایگاه ممتازی داشته باشد.

به نظر من موضوع “مدنی شدن سیاست در جهان اسلام” و “گفتمان پسااسلام‌گرایی” از موضوعات کلیدی و نوین در حوزۀ مطالعات اجتماعی و سیاسی جهان اسلام است. این بحث در واکنش به تجربه‌های تاریخی و تحولات فکری و سیاسی معاصر کشورهای اسلامی مطرح شده است و بر تغییراتی که در تفکر سیاسی اسلام‌گرا و نیز نقش دین در سیاست رخ داده، تمرکز دارد.

 تجربۀ شکستِ جنبش‌های اسلام‌گرا که بر تفسیر های ویژه و تندروانه در بارۀ حکومت، تأکید داشته اند، به شکل‌گیری نقد های روشمند و در نتیجه تجدیدنظر در نقش دین در سیاست کمک کرده است، همچنان جهانی‌شدن و ارتباطات بین‌المللی، رشد رسانه‌ها و تکنولوژی اطلاعات، جریان‌های فکری نوین را وارد کشورهای اسلامی کرده و بر گفتمان‌های سیاسی آن‌ها تأثیر گذاشته و زمینۀ طرح پسااسلام‌گرایی را بوجود آورده ست.

پسااسلام‌گرایی به عنوان یک وضعیت و قتی از تغییرات ایدئولوژیکی و عملی در پروژه ‌های اسلام‌گرایی اشاره نماید، از ویژگی‌هایی زیرین برخوردار است:

– تمرکز بر حل مشکلات واقعی جامعه، به جای اصرار بر چارچوب‌های ایدئولوژیک مطلق؛

– پذیرش تفاوت ‌های فرهنگی، مذهبی و سیاسی به عنوان بخشی از واقعیت جوامع اسلامی؛

– آمادگی برای گفت‌ وگو با مدرنیته و استقبال از تلفیق دستاوردهای مدرنیته با ارزش‌های بومی اسلامی؛

– تمرکز بر توسعۀ اجتماعی و اقتصادی و بازتعریف نقش دین در حکومت و تمرکز بر مسائلی مانند آموزش، بهداشت و رفاه عمومی.

 

  بدون شک پسااسلام گرایی چالش‌ها و فرصت‌هایی را نیز پیش روی خود دارد.

    از چالش‌ها به گونۀ ذیل می توان یاد کرد:

–  مقاومت جریان ‌های سنت‌گرای مذهبی؛

– ساختارهای سیاسی استبدادی در کشورهای اسلامی؛

– استفادۀ ابزاری از جریان های های اسلام گرا توسط کشور ها و قدرت ها؛

– نداشتن زبان و راهبرد مشترک جهانی در برابرِ گروه های تندرو و تروریستی؛

و    فرصت‌ها نیز قرار ذیل اند:

– افزایش آگاهی عمومی و تمایل به مشارکت سیاسی؛

– گسترش آموزش و افزایش طبقۀ متوسط در جهان اسلام؛

– تلاش اندیشمندان برای ارائه قرائت‌ های نوین و سازگار از اسلام؛

این چشم‌انداز نشان می‌ دهد که تحول به سوی مدنی شدن سیاست و گفتمان پسااسلام‌گرایی مسیری پیچیده اما پرامید است که نیازمندِ تعامل مستمر میان اندیشمندان، روشنفکران، نهادهای مدنی و سیاسی و همچنین جوامع اسلامی است.

در نهایت، برای حرکت به سمتِ مدنی شدن سیاست در جهان اسلام و پیشبرد گفتمان پسااسلام‌گرایی، لازم است که این فرایند به‌عنوان یک پروژۀ جامع و بلندمدت در نظر گرفته شود که نیازمند اصلاحات ساختاری، بازسازی نهادهای اجتماعی و سیاسی، و تأکید بر توسعۀ انسانی و گفت‌وگوی تمدنی باشد. این مسیر به همکاری ‌های منطقه‌ای و بین‌المللی نیز نیاز دارد تا جوامع اسلامی بتوانند از سیاست‌ورزی ایدئولوژیک و دینی به سیاست ‌ورزی مدنی و دموکراتیک حرکت کنند و در دنیای معاصر بتوانند در کنار دیگر جوامع بشری زندگی کنند.

* متن فوق، سخنرانی سید حسین اشراق است که در کنفرانس بین المللی «رستاخیز امید، تلاش مشترک» در شهر مادرید آسپانیا ایراد شده است.

*دیدگاه‌های مطرح شده در این مقاله، لزوما بازتاب‌دهنده‌ی موضع رسانه پل‌سرخ نیست.

سید حسین اشراق
سید حسین اشراق
پروفیسور سیدحسین اشراق، نویسنده و پژوهشگر فلسفه و مسئول مرکز مطالعات نبراس است. وی اکنون در آلمان زندگی می‌کند.
مطالب مرتبط

نوشته های دیگر

آخرین نظریات شما