اشاره
بهتازگی جواد سلطانی، استاد دانشگاه در گفتگو با یک رسانهی خصوصی بهمنظور تحلیل وضعیت امروز افغانستان گفته است که فهم ما در مورد مسایل افغانستان، بهاندازهی فهم ژورنالیستی هم نیست.
نویسنده در واکنش انتقادی به این سخن، کامنت مختصری در پلتفرم فیسبوک نوشت:
«بهنظر میرسد که آقای سلطانی فکر میکند« فهم روزنامهنگارانه فهم نادرست، سطحی و یا بیبنیاد» است. او درواقع، فهم که در اثر کار در حوزهی رسانه و یا روزنامهنگاری صورت میگیرد را بسیار پیشپاافتاده میداند و بهزعم وی، فهم ژورنالیستی یعنی معلومات عمومی که مخاطب از رسانهها بهدست میآورد».
در مقابل این یادداشت کوتاه، شماری از کاربران در تایید سخنان آقای سلطانی کامنت گذاشتند و با این تبصره که «روزنامهنگاری حرفهی سطحینگر، تحلیل روزانهها، درک و تحلیل وقایع و انتقالدهندهی فوری اطلاعات بهمخاطب است»، سخنان آقای سلطانی را تایید کردند و گفتند «فهم عمیقتر مستلزم بحثهای جدی زیربنایی است که روزنامهنگاری ملزم به پرداختن به آن نیست».
بعضی کاربران، کامنت نویسنده را تایید کرده اند و بر سلطانی تاختند و شماری هم تاکید کرده اند اگر فهم ژورنالیستی چنین نیست، نویسنده باید آنرا توضیح دهد.
با توصیف فوق، ضرور دانستم که در حول و حوش «فهم ژورنالیستی» نکاتی را بنویسم تا مساله روشنتر شود. اینرا نیز باید اضافه کنم که نویسنده چندصباحی در کلاس درسی ژورنالیزم و ارتباطات نشسته است و به این عقیده است که دیدگاههای بعضی کاربران محترم تحت تاثیر فضای کار رسانهای افغانستان شکل گرفته است و تعداد آنها با روزنامهنگاری از نظر علمی فاصله دارند و واکنشهای شان براساس اطلاعات عمومی در مورد ژورنالیزم یا چشمدیدهای شان از گزارشها و خبرهای است که از طریق رسانهها بهخوانش میگیرند.
در حالیکه اگر معیارهای نقد ما، کار ژورنالیستی بهمفهوم عام باشد و رسانه یا روزنامهنگار مشخصی را در نظر نگیریم، روزنامهنگاری دارای فلسفه و مفاهیمی است که نیاز به دقت بیشتر دارد و تقلیل آن صرفا به گزارش بیطرفانه از رویدادها، بیانصافی بیش نیست.
حالا برای فهم بیشتر «فهم ژورنالیستی»، تلاش میکنم آنرا از دید برخی فیلسوفان و متفکران به تحلیل بگیرم و سپس به کامنت کاربران پاسخ ارایه کنم.
فهم ژورنالیستی
در تحلیل ابتدایی، ژورنالیزم بازتاب بیطرفانهی رویدادها و وقایع روز است که معمولا توسط یک گزارشگر صورت میگیرد. تصور عمومی این است که خبرنگاری یعنی انتقال اطلاعات از حوادث روز و بس. بهباور عموم، فهم ژورنالیستی یعنی درک حادثههای روز براساس اطلاعات سطحی که خبرنگار از منابع و شاهدان عینی بهدست میآورند. این تعریف درست است، اما کامل نیست. من فکر میکنم که مراد آقای سلطانی از« فهم ما در مورد مسایل افغانستان» در حد فهم ژورنالیستی، دقیقا از همین برداشت ناشی میشود.
بهباور من، «فهم روزنامهنگارانه» یک فرایند است که در آن واقعیت، از خلال زبان، قدرت، ایدئولوژی و گفتمان، تفسیر و بازآفرینی میشود. بهزعم من، روزنامهنگار، در عمل، بهجای روایت واقعیت، در ساختن آن مشارکت دارد و مشارکت در ایجاد آن در بافت قدرت، ایدئولوژی و زبان بهوجود میآید که نیازمند نگاه انتقادی و فلسفی است.
دنیس مککویل (Denis McQuail)، یکی از مهمترین نظریهپردازان علوم ارتباطات و رسانه، در قالب یک چارچوب نظری منسجم در کتاب معروفشMass Communication Theory رسانهها را نه صرفاً ابزار انتقال پیام، بلکه یک نظام اجتماعی میداند که کارکردهای مختلفی برای فرد و جامعه دارد. از نظر او، روزنامهنگار نه فقط به عنوان یک «خبرنگار»، بلکه به عنوان یک کنشگر اجتماعی، ناظر قدرت و میانجی میان مردم و ساختارهای قدرت است.
آقای مککویل در توضیح نقش تفسیری روزنامهنگار میگوید:« روزنامهنگار صرفاً ناقل خبر نیست، بلکه باید اطلاعات را تفسیر کند، به آنها معنا دهد و مخاطب را در درک بهتر مسائل یاری رساند و یا در جایی میگوید رسانهها باید بستری برای مشارکت دموکراتیک و تبادل آزادانه آرا فراهم کنند. روزنامهنگاران نقش کلیدی در ایجاد فضای گفتوگو دارند (McQuail, 2010).
جورج گوربنر در نظریهی کاشت یا Cultivations Theory تاکید میکند که رسانهها، نهتنها واقعیتها را بازتاب نمیدهند، بلکه در ساختن یا ایجاد نسخهی جایگزین واقعیت نقش بازی میکنند که بعضی متفکران آنرا «معمار واقعیت» توصیف کرده اند. من خودم با تایید دیدگاه فوق، یکی از منتقدان رسانهها در عصر امروز هستم، اما این مساله بهمعنی تقلیل کارکردهای رسانهها نیست.
ژورنالیزم؛ گفتمان قدرت و حوزهی عمومی
یورگن هابرماس، فیلسوف منتقد و از متفکران نسل سوم مکتب فرانکفورت در اثر مهمش با عنوان «نظریهی کنش ارتباطی» میگوید رسانهها مسئول تسهیل گفتوگوی عقلانی میان شهروندان هستند (Habermas, 1984). اگرچه این دانشمند، تجاری شدن رسانهها در نظام سرمایهداری را شدیدا نقد میکند، اما به این باور است که فهم ژورنالیستی، زمانی که از چارچوب گفتوگوی آزاد و بیسلطه فاصله میگیرد، دچار فساد عقلانی میشود. به نظر او، با تجاریشدن رسانهها، «عقلانیت ابزاری» بر «عقلانیت ارتباطی» غالب شده و خبرنگار به کارمند بازار تبدیل شده است.
میشل فوکو در آثارش با عنوانهای «نظم گفتار» (1971) و نظارت و تنبیه (1975) تلویحا به مسالهی قدرت، گفتمان و دانش ژورنالیستی میپردازد و میگوید رسانهها نه تنها حقیقت را گزارش نمیکنند، بلکه از طریق انتخاب واژهها، چینش اخبار، سکوت یا فریاد، واقعیت را تولید میکنند. در این چارچوب، فهم ژورنالیستی تبدیل به گفتمان قدرت میشود. او در جایی میگوید:« هر گفتمانی، رژیمی از حقیقت را تثبیت میکند».
از مقایسه بگذریم
یکی از بزرگترین خطای ما در امر معرفتی، مقایسه و یا داوری در میان پدیدهها با کانتکستهای مختلف است. بهباور من، حوزههای مختلف اجتماعی دارای فرمها و کارکردهای گوناگون هستند و در جای خودش کارایی دارد. ما نمیتوانیم کارآمدی حوزههای علمی برای توسعه و فهم پدیدههای انسانی را «خوب و بد» تلقی کنیم و یا اینکه برای آنها معیار «بالا و پایین» در نظر بگیریم. اما جالب است شماری از کاربران در پیوند به بحث که من مطرح کردم، روزنامهنگاری را با سایر علوم مقایسه کردند. در حالیکه هدف من از تقابل روزنامهنگاری با سایر حوزههای علمی نبود و این دیدگاه را مسخرهای بیش نمیدانم، فکر میکنم همانطوریکه حقوق و یا فلسفهی دارای کارآمدی خاصی در زندگی بشر است، روزنامهنگاری نیز دارای کارایی است که جایش را هیچ حوزه و یا علمی نمیتواند بگیرد. هدف من از آن یادداشت، ابراز این دیدگاه بود که ما نباید «فهم روزنامهنگارانه» را سطحی فرض کنیم و صرف بهاین دلیل که کار گزارشگری ارایهی اطلاعات از حوادث روز است.
متفکرین در جایگاه روزنامهنگار
برخی از متفکرین بزرگ در حوزهی علوم انسانی، تجربهی روزنامهنگاری دارند. مثلا کارل مارکس، نویسندهی سرمایه، در سال ۱۸۴۲، بهعنوان خبرنگار و سپس سردبیر روزنامه Rheinische Zeitung در کلن فعالیت کرد. او در این نشریه به نقد سیاستهای دولت پروس، نابرابریهای اجتماعی و محدودیتهای آزادی مطبوعات پرداخت. مقالات او توجه دولت را جلب کرد و در نهایت، این روزنامه در مارچ ۱۸۴۳ توسط دولت تعطیل شد.
دیدگاه این متفکر نسبت به روزنامهنگاری، فراتر از گزارش وقایع روزمره بود. او ژورنالیزم را ابزاری برای تحلیل ساختارهای قدرت، افشای بیعدالتیهای اجتماعی و بیدارسازی آگاهی طبقاتی میدانست. این متفکر بزرگ میگفت: «وظیفه مطبوعات این نیست که دولت را در برابر مردم مخفی کند، بلکه باید مردم را در برابر دولت افشا کند… وظیفه روزنامهنگار نقد بیامان همه چیز موجود است (Marx, “On the Freedom of the Press 1842).
او در جای دیگری گفت: «روزنامهنگاری باید چیزی بیش از بازتاب صرف وقایع باشد؛ باید در خدمت حقیقت و روشنگری قرار گیرد و علیه دروغ و استثمار مبارزه کند (Marx, 1848, Neue Rheinische Zeitun).
ژانپل سارتر، فیلسوف اگزیستانسیالیست فرانسوی، در سال ۱۹۴۵ مجله Les Temps Modernes را بنیانگذاری کرد.
او از این مجله بهعنوان در ترویج ایدههای فلسفی و سیاسی خود استفاده میکرد و روزنامهنگاری را ابزاری برای تحلیل ساختارهای قدرت و افشای بیعدالتیها میدانست.
آنتونیو گرامشی، فیلسوف و نظریهپرداز مارکسیست ایتالیایی، در سال ۱۹۱۹ روزنامه L’Ordine Nuovo را تأسیس کرد. او از این نشریه برای ارتقای آگاهی طبقاتی کارگران استفاده میکرد. گرامشی معتقد بود که روزنامهنگاران باید بهعنوان «روشنفکران ارگانیک» عمل کنند.
همینگونه آلبر کامو، نویسنده و فیلسوف فرانسوی، بهعنوان سردبیر روزنامه Combat فعالیت کرده است. کامو معتقد بود که روزنامهنگاری باید در خدمت حقیقت و عدالت باشد و نقش وجدان بیدار جامعه را ایفا کند.
اما روزنامهنگاری امروز
ما در بحث روزنامهنگاری با دو مساله مواجه هستیم؛ یکی چیستی روزنامهنگاری و دوم کار روزنامهنگاران و رسانههای خاص در زمان اکنون. در مورد چیستی روزنامهنگاری در بالا سخن گفته شد و لازم به تکرار آن نیست. اما در پیوند به وضعیت روزنامهنگاری بهطور عموم و ژورنالیزم أفغانستان بهطور خاص، نیاز داریم که تامل کنیم.
من فکر میکنم که در دنیای معاصر،- همانطوریکه هابرماس میگوید-، روزنامهنگاری در اثر تجاری شدن، به ابزاری برای سلطهی سرمایهداری بدل شده است و در کشورهای که نظام مطبوعاتی اقتدارگرا حاکم است، به توجیهگران قدرت بدل شده اند. من بهعنوان دانشپژوه حوزهی ارتباطات و روزنامهنگاری، ابزاری شدن و صنعتی شدن رسانهها را آفتی برای روشنگری میدانم و شخصا در حمایت از روزنامهنگاری آرمانی و انتقادی هستم که ضمن حفظ و تقویت جریان آزاد اطلاعات، پرسشگری و روشنگری را در صدر کارهایش قرار میدهد. متاسفانه نظام رسانهای در جهان امروز بهعنوان ابزاری در خدمت منافع قدرت و ثروت قرار گرفته است که همواره منابع فوق را توجیه و تقویت میکند. تازه در کشور ما، این توجیهگری از نوعی کمسوادی رسانهای میآید که در میان کارگزاران رسانهها و خبرنگاران بهوضوح دیده میشود.
اما اهمیت نکته در این است که باید مرز میان «روزنامهنگاری و کار رسانهای که تحت تاثیر گفتمان قدرت» انجام میشود را تفکیک کنیم و تفکر روزنامهنگارانه را بهسطحی نگری ویا هم اطلاعدهی صرف تقلیل ندهیم و این وضعیت نامطلوب را سطحینگری در بحث روزنامهنگاری بهطور عموم تفسیر نکنیم. بهبیان دیگر، درست است که روزنامهنگاری أفغانستان جدا قابل نقد است و فعالیت رسانهای در جهان امروز تحت سلطهی سرمایهداری قرار گرفته است، اما این به معنای «ذات روزنامهنگاری» نیست. روزنامهنگاری را نمیتوان به ژورنالیزم أفغانستان خلاصه کرد.
در حال حاضر، بهجای سطحیانگاری فلسفهی رسانهها و روزنامهنگاری، مطبوعات مرتبط به افغانستان را نقد کنیم تا مسوولانه و اخلاقمدار عمل کند. ما نیاز داریم مخاطبان آگاه داشته باشیم و همانگونه که فردریش نیچه مخاطب را مسوول تفسیر میدانست، فهم ژورنالیستی بدون داشتن مخاطب آگاه، بهابزاری برای دستگاه قدرت تبدیل میشود. ما نباید روزنامهنگاری را از سایر علوم جدا کنیم، چرا روزنامهنگاری بدون تفکر انتقادی، خصلت اصلی اش که نقد ساختارهای حاکم و حفظ جریان آزاد اطلاعات و تحکیم دموکراسی است، را از دست میدهد.
پینوشتها
· Foucault, M. (1971). The Order of Discourse.
· Foucault, M. (1975). Discipline and Punish.
· Habermas, J. (1984). The Theory of Communicative Action (Vols. 1–2).
· Heidegger, M. (1927). Sein und Zeit [Being and Time].
· Marx, K. (1842). On Freedom of the Press. Rheinische Zeitung.
· Marx, K. (1845). Theses on Feuerbach.
· McQuail, D. (2010). Mass Communication Theory (6th ed.). SAGE Publications.
· Nietzsche, F. (1873). On Truth and Lies in a Nonmoral Sense.