عبدالبصیر مصباح، استاد پیشین دانشگاه بغلان
آدم وقتی در سرزمین مادری خویش است، چیزهایی دارد که آنرا در زیباترین، مرفهترین و مدرنترین جای جهان نمیتواند بیابد و یا مهیا کند. کنده شدن از خاک که در آن متولد شدهای، رشد کردهای و خوگرفتهای سخت است، اما پیوستن و همذاتپنداری با یک سرزمین نو، مردم دیگر و ارزشها و استاندارهای جدید سختتر است. بههمین خاطر، مهاجرت قدمگذاشتن در دنیای جدیدی است که زندگی در آن، تجربههای تلخ و شیرینی بههمراه دارد.
بعضیها نگاه بسیار خوشبینانه و شماری هم دید نسبتا بدبینانهای نسبت به پدیدهای مهاجرت دارند.
مدتی نزدیک به یکسال است که در آلمان مهاجر هستم. چشمدیدها و تجربههایم نشان میدهند که این پدیده چون سکهی دو رخ میماند که یک چهرهی آن راوی تلخیها و دشواریها و صورت دیگر آن حاکی از شیرینیهایی بهیادماندنی هستند.
الف: دشواریهایی مهاجرت
تنهایی: اولین پیامد مهاجرت، تنهایی در میان انبوه خلق است. تویی که در گذشته «مردمدار» بودی، با گروه یا جماعت همرنگ و همفکرت نشست و برخاست داشتی و بگو و بخندهایت هر گاه و بیگاه غمهایت را نشانه میرفت؛ بهیکبارگی از همه دل میبری و خود را در «آغوش تنهایی» میسپاری. اما این آغوش چه سرد و نامهربان است. تو را از چهارسو محصور میکند، اما هیچ محبت و آرامشی بهتو ارزانی نمیکند. تو فقط خودت را داری و هر روز بیشتر از دیروز بهخود غرق میشوی. تو خویشتن خویش میشوی و دوای دردهای خود. اما گاه اتفاق میافتد که «خود»ت بار سنگینی برایت میشوی و نمیتوانی با خویشتن کنار بیایی. نمیتوانی رهایش کنی و قدرت حملش را هم نداری. در سر دوراهی قرار میگیری: بگذار و بگذر یا بگیر و ببر. انتخاب در دست توست.
بیزبانی: زبان عامل اصلی انتقال پیام و در نتیجه عامل همگرایی و همسویی است. اما در عالم مهاجرت، دچار بیزبانی و در نهایت ناهمسویی میشوی یا اینکه مدتها بهحیث موجود بیطرف، بینقش و بیتاثیر در گوشه و کنار مردم گشت و گذار میکنی. این وضعیت را خلای ارتباطی میگویند. سقوطدر خلای ارتباطات انسانی یک رنج است. این رنج بزرگ در نتیجهای بیزبانی بهوجود میآید و در ضمیرت ریشه میدواند.
بیثباتی روانی: مهاجرت ثبات روانی را برهم میزند. تو همانند یک درخت پربار و سبز از زمینت ریشهکن میشوی و میخواهی ریشههای پاشانت را در سرزمین دیگر غرص کنی و مجددا رشد کنی. ریشهها، برگها و گلبوتههایت با خاک، آب و باد سرزمین دوم بهسختی توافق میکنند و طی این مدت بارها و بارها در اثر طوفانهای شدید بهزمین میخوری، میشکنی و بلند میشوی. این تکانها و لرزههای بزرگ که در اندامت حس میکنی، تو را قویتر میسازد و یا اینکه کلا نابودت میکند. این تویی که مبارزه کنی.
خانواده: مهاجرت تو را از خانواده بزرگ و هستهای ات جدا میکند. اگر خوششانس باشی، با همسر و فرزندانت یکجا دست به دامن هجرت زدهای وگرنه تنهای تنها در خیابانهای ملک نو پرسه بزنی. در هر صورت، کم اتفاق میافتد که پدر و مادر، برادران و خواهرانت را باخود در مهاجرت داشته باشی. تویی شرقی و تویی افغانستانی که در دامان مادر و در سایه پدر، گاهی با جنگ و دعوای بردارانه و زمانی با قهر و نزاکتهای خواهرانه بزرگ شده ای، یکباره از همه فاصله میگیری. این فاصله، توسط هیچ امکاناتی جبران نمیشود، مگر پیوستن دوباره که خواب است و خیال.
ب: مزیتهایی مهاجرت
اما مهاجرت جنبههایی خوشآیندی هم دارد که تجربهی آن بر سختیهایش میارزد.
جهان دیگر: یکی از پیامدهایی مهاجرت، تجربهی دیدن جهان جدید با مردم و فرهنگهای متنوع است. استانداردهایی که هرگز تجربه نکرده ای و دیدگاههای که قبلا با آن هرگز مواجه نشدهای، مبهوتت میکنند. سبکهای متفاوت معماری، چینش زیبا و طراحیهای شهرها و گشت و گذار آدمها از خاستگاههای مختلف فکری، عمق نگاه تو را به چالش میکشند و دید تازهای به تو میبخشند. تویی که کشور و مردمت در دم ساتور افراطیت زخمی و پارچه پارچه شده است، با دیدن این افق جدید پرسش که «ما چرا اینهمه بدبختیم؟» ذهنت را بهخود عمیقا مشغول میکند و پاسخهایی متفاوتی مییابی.
ایجاد و گسترش ارتباطات سازمانی: معمولا ارتباطات در سرزمین آبایی، میانفردی، گروهی و از روی شناخت قومی یا سیاسی است. اما در عالم مهاجرت، اشکال ارتباطات انسانی تغییر و گسترش مییابد. بیشتر ارتباطات آدمها جنبهی سازمانی بهخود میگیرد و اکثر دوستیها در نهادهای آموزشی، ادارهها و دفاتر شکل میگیرند. این نوع ارتباطات نه از روی احساس قوممدارانه و ارزشهای بومی، بلکه از روی فعالیتهای بهوجود میآید که منافع یک سازمان در اطراف آن میچرخد. اینجاست که تویی مهاجر دوستان بسیار با تجربهها و نگاههای متفاوت برایت دست و پا میکنی. بدون شک، تامین ارتباطات با چنین افراد درسهایی زیاد برایت دارد.
مهارتهایی جدید: معمولا آدمهای مهاجر، با فهم بومی و مهارتهای اولیه و سنتی به چنین کشورها رو میآورند. اما وقتی میخواهند وارد بازار کار شوند، نیاز دارند با مهارتهای جدید آشنا شوند. یادگیری این مهارتها هم سخت است و هم لذتبخش. یک مهاجر در کنار اینکه خودش را باید با استانداردهای جامعهی میزبان عیار بسازد، برای پیشبرد زندگی با مهارتها و کاربرد ابزارها در دنیای جدید نیز باید خودش را بلد بسازد. شناخت و کار در بروکراسی دنیای جدید، استفاده از امکانات و ماشین و عیارسازی خودش با تکنولوژی روز، باعث میشود که فرد قوی و بهروز شود. یادگیری این مهارتها فرد مهاجر را به انسان قدرتمند و پویا تبدیل میکند.
جمعبندی
نگاه مان به این پدیده، جایگاه مان در دنیای پهناور مهاجرت را تعیین میکند. اگر دید رادیکال به این مساله داشته باشیم و از عینک تاریک به آن نگاه کنیم و همهچیز را سیاه سیاه یا سفید سفید بینیم، نمیتوانیم در جامعهی میزبان مدغم شویم و در برابر طوفانهای حوادث دنیای جدید مقاومت کنیم. بنابراین لازم است که به این پدیده بهحیث یک فرصت همراه با چالش در زندگی مان ببنیم. از فرصتهای استثنایی فرهنگی، سازمانی، اقتصادی و تکنولوژیک آن استفاده کنیم و برای مقابله با چالشهای آن، آگاهانه قدم برداریم و مقاومت کنیم؛ تا در این پهنای بیانتها خود و یا خانواده مان را نیز فراموش نکنیم.
همیشه عالی مینویسی مصباح گرامی، قلم ات رساتر از همیشه