صفحه اصلیدیدگاهتحلیلریشه‌های فرهنگی ستیز با دموکراسی در سرزمینِ ما

ریشه‌های فرهنگی ستیز با دموکراسی در سرزمینِ ما

شفیق‌الله احدی

دموکراسی را در ساده‌ترین تعریف، حکومت مردم، توسط مردم، برای مردم تعریف کرده‌اند. از منظر مفهوم‌شناسی، ریشه‌ی این مفهوم به یونان قدیم برمی‌گردد. جایی‌که فیلسوفان مطرح فلسفه‌ی غرب در آنجا ظهور کردند و در مورد مفاهیم سیاسی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی به گفتگو پرداختند. دموکراسی از بدو پیدایش در دولت‌شهرآتن برای اولین بار مورد تطبیق قرار گرفت که شکل اولیه‌ی آن با نسخه‌ی امروزین تفاوت فراوان دارد که بحث جدا و مفصل می‌طلبد.

افغانستان اما، در طول تاریخ سیاسی خود که رژیم‌های متفاوتی را تجربه کرده است، از سال ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ -هرچند به طور شکل نه واقعی- این سیستم را به تجربه نشست. طبیعی است در جامعه‌ی سنتی چون افغانستان که حرف از نظام‌های غیر اسلامی در گذشته کفر به حساب می‌آمد، این نوع سیستم حکومت‌داری، به‌عنوان یک نظام مبتنی بر اراده‌ی مردم، نیز با چالش‌هایی در افغانستان مواجه شده است. این چالش‌ها ریشه در عوامل گوناگونی دارند که از نظر نگارنده یکی از مهم‌ترین آن‌ها، ریشه‌های فرهنگی است که در ذیل به برخی از آن عوامل پرداخته می‌شود.

ساختار قبیله‌ای و سنت‌های اقتدارگرا

بارها در گفتگوهای روشن‌فکران افغانستانی این بحث مطرح بوده است که آیا افغانستان یک جامعه‌ی قبیله‌ا‌ی است؟ به باور نگارنده، با آنکه بخش‌هایی از این جامعه سنتی هستند، از شکل قبیله‌ی اما عبور کرده‌اند. ولی بخشی از این جامعه هنوز در لاک قبیله گیر مانده و از ارزش‌های آن نتوانسته عبور کند.

اولویت وفاداری به قبیله: در فرهنگ اجتماعی بخشی از جامعه‌ی افغانستان، وفاداری به قبیله، قوم و خانواده بر منافع ملی و فردی اولویت دارد. حد اقل در یک قرن اخیر اولویت‌های قبیله‌‌ای بر منافع کلان کشوری و ملی ارجیحیت داده شده است و برای حفظ آن، رژیم‌ها تغییر کردند، گروه‌های مخالف دولت ساخته شدند، معاملات پیدا و پنهان بر خلاف منافع ملی انجام شد و در نهایت این ساختار، مانع شکل‌گیری یک هویت ملی فراگیر و مشارکت سیاسی گسترده در افغانستان شد.

اقتدار بزرگان و ریش‌سفیدان: در برخی از بخش‌های جامعه‌ی افغانستان هنوز «جرگه‌های قبیله‌ا‌ی» که با ساختار دموکراسی آن‌چنان سازگاری ندارد، ارزش و اهمیت فراوان دارد و تصمیم‌گیری‌ها اغلب توسط بزرگان و ریش‌سفیدان صورت می‌گیرد که نظر مردم عادی در ساختار قدرت چندان نقشی ندارد. این سنت اقتدارگرا، با اصول دموکراسی که بر مشارکت و نمایندگی مردم تاکید دارد، در تضاد است.

فرهنگ پدرسالاری و تبعیض جنسیتی

عامل دیگری که سبب ستیز با دموکراسی در کشور شد و می‌شود، فرهنگ پدرسالاری مبتنی بر تبعیض جنسیتی است. این عامل با روی‌کردهای متفاوتی که در ذیل ذکر می‌شود، عمل می‌کند.

محدودیت نقش زنان: فرهنگ پدرسالارانه در بخش‌های زیادی از افغانستان، زنان را از مشارکت فعال در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی محروم کرده است. این موضوع، نیمی از جمعیت جامعه را از روند تصمیم‌گیری‌های دموکراتیک خارج و به‌طور جدی دموکراسی را تضعیف می‌کند. در بیست‌سال گذشته که رژیم حاکم در افغانستان دموکراتیک بود، نتوانست مشارکت سیاسی زنان را در روندهای دموکراتیک تضمین و زمینه‌ی این مشارکت را مساعد کند.

عدم برابری جنسیتی: حرف زدن از برابری جنسیتی در جامعه‌ی افغانستان اغلب خلاف عقاید و باورهای سنتی تلقی می‌شود و در بخش‌های که هنوز تابع ارزش‌های قبیله‌ی است، ساختارهای به‌شدت تبعیض‌آمیز جنسیتی در آن، مانع برابری حقوق شهروندی و جنسیتی می‌شود.

فرهنگ شفاهی و عدم تسلط بر سواد

واضح است که یک بخش عمده‌ی از فرهنگ افغانستان را، فرهنگ شفاهی تشکیل می‌دهد. این فرهنگ نیز عامل مهم دیگر در این عرصه پنداشته می‌شود که زیرمجموعه‌های آن‌را خلاصه تحلیل می‌کنیم.

اهمیت بیشتر به روایت شفاهی: فرهنگ شفاهی در افغانستان باعث شده که روایت‌ها و داستان‌ها اهمیت بیشتری نسبت به اسناد و قوانین مکتوب داشته باشند. حتا در خیلی موارد نقل داستان‌های گذشته بیش‌تر از آنکه اکنون چه باید شود، اهمیت دارد. هر قومی بنا بر روایات تاریخی شان، خود را بر دیگری محترم‌تر می‌شمارد و روایات گذشته حتی در موقع اجرایی شدن، قانون را تحت تأثیر قرار داده و  منجر به تفسیرهای مختلف از قوانین و تضعیف نظام حقوقی شده است.

سواد پایین: تحکیم و تقویت دموکراسی در هر جامعه‌ا‌ی نیاز به آگاهی‌دهی دارد. جوامع بر اساس آگاهی، دانش سیاسی و فهم درست از دموکراسی دست به تطبیق این سیستم و بهره‌گیری از مزایایی آن می‌زنند. همین‌گونه است که این سیستم پس از رنسانس بیش‌تر در رقابت با سیستم‌های دیگر قرار می‌گیرد و امروزه سرآمد دیگر سیستم‌های حکومتی در جهان می‌شود. با این حال سطح پایین سواد در کشور، آگاهی مردم را از حقوق و وظایف شهروندی کاهش می‌دهد و باعث می‌شود در برابر دست‌کاری سیاسی آسیب‌پذیرتر باشند؛ چیزی که در افغانستان اتفاق افتاد و نتیجه‌ی آن سقوط و فروپاشی دموکراسی بود.

بی‌اعتمادی به حکومت و نهادهای رسمی

یکی از مواردی که ریشه‌ی دموکراسی را آب می‌دهد و آنرا محکم‌تر می‌کند، ایجاد اعتماد میان حکومت و مردم است. عواملی سبب شدند که پس از مقطعی این اعتماد در افغانستان شکل نگیرد و بستری مناسبی برای تطبیق دموکراسی ساخته نشود. از آن دسته عوامل می‌توان موارد زیر را نام برد:

جنگ و خشونت: جنگ‌های طولانی و مداخلات خارجی، باعث بی‌اعتمادی عمیق مردم به حکومت و نهادهای رسمی شد. در بیست‌سال گذشته نیز استفاده‌های سیاسی از روند دموکراتیک صورت گرفت که این سیستم را برای مردم افغانستان ناکار آمد و به نفع کسانی نشان داد که مردم عملا به آنها اعتماد نداشتند و حتا رای نداده بودند. این بی‌اعتمادی، مشارکت مردم در فرآیندهای دموکراتیک را کاهش داد و سبب شد دموکراسی ریشه نگیرد.

حکومت داری توأم با فساد: در تاریخ سیاسی جوامع همیشه از فساد به دموکراسی و حکومت مردمی پناه آورده‌اند. اگر ریشه‌های انقلاب فرانسه و انقلاب‌های بزرگ کشورهای دیگر را بیابیم، رهیدن از چنگ فساد و رسیدن به یک سیستم حکومت مردمی و دموکراتیک را می‌یابیم. در افغانستان اما، فساد گسترده در نظام اداری باعث ناامیدی مردم از دموکراسی و نظام حکومتی شد.

برداشت‌های بد از دموکراسی

از دموکراسی در کشورما برداشت‌های متفاوت و بد و تفسیرهای به‌شدت خلاف ارزش‌های سنتی موجود  صورت گرفته است. این تفسیرها سبب شده است که مردم از این سیستم فرار کنند و حس بیگانگی نسبت به آن داشته باشند. در زیر برخی از تفسیرها را مطالعه می‌کنیم.

تفسیرهای ایدئولوژیک: برخی گروه‌ها، دموکراسی را با ارزش‌های غربی مرتبط می‌دانند و به همین‌دلیل با آن مخالفت می‌کنند. این تفسیرها ایدئولوژیک بوده و در موارد زیادی مخصوصاً در بخش‌های که هنوز فرهنگ قبیله‌ای حاکم است، به دشمنی با این سیستم ختم شده است. تفسیرهای ایدئولوژیک، بیگانه‌انگاری و دشمنی با دموکراسی، مانع شکل‌گیری یک اجماع ملی در مورد این پدیده در افغانستان شده است.

 اولویت منافع شخصی: در بیست‌سال گذشته دموکراسی تأمین کننده‌ی منافع گروه‌های خاصی بوده است. گاهی اوقات، برخی افراد و گروه‌های سیاسی، دموکراسی را به‌عنوان ابزاری برای کسب قدرت و منافع شخصی استفاده کرده و خاک به‌چشم جامعه‌ی ملل زده است. این طیف نگاه شخصی به دموکراسی داشته‌اند؛ نه به‌عنوان یک نظام حاکمیت مردمی.

راهکارها:

نگارنده باور دارد که برای مقابله با این ریشه‌ها، اقدامات زیر مفید هستند:

آموزش و آگاهی‌رسانی: افزایش سطح سواد و آگاهی عمومی در مورد دموکراسی، حقوق شهروندی و مشارکت سیاسی خیلی مهم است. در حال حاضر که افغانستان عملا درگیر یک رژیم غیر دموکراتیک است، فقط از طریق رسانه‌های اجتماعی، خبرگزاری‌ها، وب‌سایت‌ها و دیگر کانال‌های ارتباط جمعی می‌شود، به آموزش‌دهی و آگاهی‌رسانی پرداخت.

تغییر نگرش‌ها: نگاه‌ها در افغانستان اغلب در مسیر دموکراتیزه کردن افغانستان نبوده است؛ چه آنانی‌که از مجرای مردمی به قدرت رسیدند و چه کسانی‌که از مجرای روابط شخصی و یا سیاسی. با این حال، برای رسیدن به‌یک حکومت دموکراتیک، لازم است برای تغییر نگرش‌های تبعیض‌آمیز نسبت به زنان و اقلیت‌ها و ترویج برابری جنسیتی، تلاش صورت بگیرد.

تفسیر بومی از دموکراسی: جامعه‌ی افغانستان شدیداً نیازمند کار برای یافتن یک تفسیر بومی از دموکراسی است که با فرهنگ و ارزش‌های افغانستان سازگار باشد. جهت ایجاد یک بستر مناسب به‌حکومت مردمی، نیاز است تا تفسیر بومی از این مفهوم صورت بگیرد تا سبب اقناع، پذیرش و حداقل کاهش دشمنی این سیستم حکومت شود.

نتیجه‌گیری 

ریشه‌های فرهنگی دشمنی با دموکراسی در افغانستان بسیار عمیق و پیچیده است. برای ایجاد یک دموکراسی پایدار در این کشور، لازم است ریشه‌های که به آن‌ها پرداختیم، به‌طور جامع مورد بررسی قرار گیرند و برای رفع آنها، برنامه‌ریزی شود. با آنکه اوضاع افغانستان از منظر سیاسی و حکومت‌داری بغرنج و بحرانی است، اما به مساعدسازی بستر فرهنگی برای شکل‌گیری یک سیستم مردمی، شدیدا نیاز دارد. این فرایند نیازمند زمان، صبر و تلاش مشترک همه مردم افغانستان است.

شفیق الله احدی
شفیق الله احدی
شفیق‌الله احدی، لیسانس روزنامه‌نگاری و ماستر علوم سیاسی است. وی مدیر مسوول رسانه‌ی رویان در زون شمال و شمال‌شرق افغانستان و عضو هیات علمی در یکی دانشگاه‌های خصوصی بغلان بوده است و فعلا در ایران زندگی می‌کند.
مطالب مرتبط

ترک پاسخ به دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

نوشته های دیگر

آخرین نظریات شما