از صنف درسی تا محکمه‌ی تنبیه؛ بازتولید خشونت در آموزشگاه‌های افغانستان

0
347

خشونت در نظام آموزشی، پدیده‌ای تاریخی است که همچنان در مکاتب و آموزشگاه‌های بسیاری از کشورهای در حال توسعه بازتولید می‌شود. در این میان، رابطه‌ی عمیق و ناگسستنی خشونت و آموزش و‌ پرورش همچنان پابرجاست و گاهگاهی شاهد انتشار عمومی جلوه‌های خشونت در نظام معارف کشور هستیم.

اخیرا ویدیوی از کابل در شبکه‌های اجتماعی دست به‌دست می‌شود که در آن یک معلم، دانش‌آموزی را در برابر چشمان ده‌ها نفر مورد ضرب و شتم قرار می‌دهد. معلم در این‌جا شاگرد را مجازات می‌کند و شاگرد همانند یک مجرم در محکمه، صدایی بلند نمی‌کند و گویا حرفی برای گفتن ندارد. احتمال زیاد دارد که این ویدیو از یکی از کورس‌های آموزشی دشت‌برچی برداشته شده باشد.

این برخورد خشن، ریشه‌های زیادی دارد و همین‌گونه تبعات بسیار ویرانگر که در این نوشتار کوشش می‌کنم آن‌را در کانتکست رمان مدیر مدرسه، اثر جلال آل احمد مورد خوانش قرار بدهم. چرا که رویه‌ی خشونت‌آمیز معلم در برابر آن‌ شاگرد، یادآور روایت‌هایی است که جلال آل احمد در مدیر مدرسه ارائه کرده است. این رویدادها، اگرچه از دو دوره تاریخی متفاوت‌اند، اما تصویری مشترک از یک واقعیت تلخ را نشان می‌دهند: مکتب نه‌تنها به‌عنوان فضایی برای آموزش و پرورش، بلکه به‌عنوان مکانی برای سرکوب و بازتولید خشونت سیستماتیک عمل می‌کند.

در این‌جا نخست از همه، پرسش مهمی پیش می‌آید: چه چیزی باعث می‌شود که معلمی، که خود قرار است الگوی اخلاقی باشد، دست به خشونت بزند؟ در «مدیر مدرسه»، جلال آل احمد نشان می‌دهد که چگونه ساختار آموزشی ناکارآمد، فساد اداری و فشارهای اجتماعی، معلمان را از نقش آموزشی خود دور کرده و به کارگزاران یک سیستم سرکوب‌گر تبدیل می‌کند. معلمی که در کابل دانش‌آموز خود را مورد لت و کوپ قرار می‌دهد، نه صرفاً یک فرد خشن، بلکه بخشی از یک نظام بیمار است که از خشونت به‌عنوان ابزار کنترل استفاده می‌کند. به عبارت ساده‌تر، بسیاری از این معلمان، خود قربانی خشونت بوده‌اند و حالا آن را بازتولید می‌کنند. این همان چرخه‌ای است که آل احمد به آن اشاره می‌کند: فردی که تحقیر شده، برای اثبات قدرت خود تحقیر می‌کند.

در هر دو روایت – چه در مدیر مدرسه و چه در ویدیوی کابل – خشونت معلم نه برای اصلاح دانش‌آموز، بلکه برای نمایش قدرت است. ضربه‌هایی که بر صورت و گردن دانش‌آموز فرود می‌آید، نه تنها جسم او، بلکه روان و شخصیت او را نشانه می‌گیرد. در مدیر مدرسه، شخصیت مدیر، پس از مدتی درمی‌یابد که سیستم معارف و به‌خصوص مکتب نه برای آموزش، بلکه برای کنترل ساخته شده است. مکاتب بیشتر شبیه زندان‌اند تا محل یادگیری؛ محیطی که به‌جای فکر کردن، اطاعت آموزش داده می‌شود. همین نگاه در ویدیوی آموزشگاه دشت برچی نیز مشهود است: معلم، به‌جای آنکه راهی برای گفتگو بیابد، با خشونت به‌دنبال اثبات نظم است.

اما تبعات این رویه‌ی ناخوش‌آیند بسیار می‌تواند بد باشد. وقتی خشونت در مدارس نهادینه شود، فراتر از یک رویداد فردی، به یک مشکل اجتماعی تبدیل می‌شود. کودکی که امروز در مکتب یا کورس آموزشی تحقیر می‌شود، ممکن است در آینده یا یک فرد منفعل شود که در برابر  ظلم و بی‌عدالتی سکوت ‌کند، یا به فردی سرکوبگر تبدیل شود که همان خشونت را در خانواده، محیط کار یا جامعه بازتولید کند. آل احمد در مدیر مدرسه این چرخه را به‌خوبی به تصویر می‌کشد: مدیر مدرسه، در ابتدا با ایده‌های اصلاح‌گرایانه وارد سیستم می‌شود، اما در نهایت، در برابر قدرت حاکم شکست خورده و تسلیم می‌شود.

با این وصف، راه عبور از بحران به‌صورت ریشه‌ای، تبدیل کردن نهادهای آموزشی و به‌خصوص مکاتب به فضایی برای رشد فکری است، در غیر آن‌صورت، چرخه‌ی بیماری تولید و بازتولید خشونت همچنان در کشور پابرجا خواهد ماند و ما روی آرامی را نخواهیم دید.

Visited ۷ times, ۱ visit(s) today

ترک پاسخ به دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید