دیاسپورای منفعل؛ انزوای فرهنگی افغانستانی‌ها در آلمان

0
367

شاید یکی از حاشیه‌ترین گروه‌های پرحاشیه در آلمان، «دیاسپورای افغانستان» در این کشور باشد. با یک نگاه کلی می‌توانیم بگوییم که ما اکنون شاهد حضور نسل سوم مهاجرت افغانستانی‌ها بعد از سال‌ ۲۰۱۴ در این کشور هستیم و دست‌کم نیم قرن از حضور پررنگ این گروه در ایالت‌ها و شهرهای مختلف این مملکت می‌گذرد. کاری به چند دهه قبل نداریم، اما مهاجران که بعد از سال ۲۰۱۴ از راه‌های مختلف قانونی و غیر قانونی به این کشور سرازیر شده اند، از جمله پرحاشیه‌ترین جریان‌های مهاجرت در اروپا و به‌خصوص آلمان به‌شمار می‌روند. با این‌که سطح تاثیرگذاری و فعالیت‌های فرهنگی-اجتماعی آنان در کشور میزبان نسبتا ناچیز و پایین است، میزان حضور آنان به‌عنوان سوژه‌های خبری اما بالا و قابل توجه است. دست‌کم در یک و سال نیم که من در این کشور زندگی می‌کنم، شاهد انتشار خبرهای منفی از رویدادهای انسانی و‌ کشمکش‌های خانوادگی و اجتماعی این گروه در رسانه‌های مختلف آلمانی زبان هستم. این در حالی است که میزان فعالیت‌های فرهنگی و ارتباطی دیاسپورای ما در این کشور به‌حد اقل می‌رسد و گفتمان معنادار و درازمدتی در این پیوند چندان به‌چشم نمی‌خورد. 

شاید مخاطب این نوشتار بپرسد که نویسنده با چه دلایل و مبنای علمی و مشاهدات میدانی چنین ادعایی را مطرح می‌کند. در پاسخ باید گفت که از چندی به‌این سو، در حول محور «ارتباطات میان‌فرهنگی دیاسپورای افغانستان در آلمان» پژوهشی روی دست دارم و روش تحقیق من ایجاب می‌کند که زمینه‌ها و جلوه‌های مشخص که در شکل‌گیری و تقویت ارتباطات میان‌فرهنگی افغانستانی‌های مهاجر در این کشور را شناسایی کنم و با تحلیل محتوای نشریات و بروشورها و تبلیغات آن‌ها، گفتمان مسلط بر اوضاع دیاسپورای این کشور را مطالعه، شناسایی و دسته‌بندی کنم. 

بعد از مطالعه، جست‌وجو و گفت‌وگو با نخبگان و فرهنگیان مقیم برلین و هامبورگ و بایرن، مولفه‌های مشخصی را به‌دست آوردم و در حال تحلیل محتوای پیام‌ها و تبلیغات آن هستم که نتیجه‌ی آن در قالب پژوهش منتشر خواهد شد. اما در کنار چند عامل تاثیرگذار و مهم که به‌عنوان‌ چالش‌‌های جدی سد راه ارتباطات میان‌فرهنگی افغانستان در جامعه‌ی میزبان متوجه شدم، فقدان «کتابخانه» یا اصطلاحا «سالن مطالعه، تبادل کتاب و یا گفت‌وگو» از سوی افغانستانی‌های مهاجر در آلمان بود. برای این‌که اطمینان حاصل کنم آیا واقعا دیاسپورای افغانستانی در آلمان از سال‌ها به این‌سو کتابخانه و یا مرکز کتاب در این کشور ایجاد کرده اند یا نه، با بعضی از فعالان فرهنگی و مسوولان انجمن‌های فرهنگی این کشور به‌تماس شدم و موضوع در شبکه‌های اجتماعی به‌عنوان یک خلای فرهنگی مطرح کردم. پاسخ دریافتی من در قبال گفت‌وگوها و پست‌های شبکه‌های اجتماعی، «منفی» بود و مطمئن شدم که جای خالی یک مرکز کتاب و یا کتاب‌خانه از سوی مهاجران افغانستانی در آلمان به‌طور جدی احساس می‌شود. 

دیاسپورای منفعل

نتایج جست‌وجوهای من مشخص کرد که دیاسپورای افغانستان در آلمان منفعل است و تعداد قابل توجه آنان گرفتار زندگی روزمره، مناسبت‌های خرد و ریز و فضای مجازی شده اند. البته باید از قلم نینداخت که مهاجرت و غربت به‌طور غیر مستقیم چنان تاثیر منفی بر روحیات، حرکات و سکنات آدم‌ها می‌گذارد که فرصت تفکر عمیق در مورد سرنوشت، آینده و فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی ساختارمند را از آن‌ها می‌گیرد و نیروی به‌نام مهاجر دچار انفعال، اضطراب و بی‌پروایی می‌کند. اگرچه در این زمینه باید پژوهش صورت گیرد و از تحقیق‌های پیشین استفاده گردد، اما حداقل مشاهدات، تجربه‌ها و گفت‌گوهای نویسنده با مهاجران نسل سوم نشان می‌دهد که یکی از عمده‌ترین عامل چنین انفعال افغانستانی‌ها، تاثیرپذیر از فضای غربت و بیگانگی و چالش در ادغام اجتماعی است. 

دورنما چیست؟

دورنمای دیاسپورای افغانستان‌ در آلمان به سه عامل مهم بر می‌گردد؛ مهاجران که بعد از سال ۲۰۲۱ به آلمان پناه آورده اند، استفاده از پشتوانه‌ی غنی به عنوان نقطه‌ی وصل مهاجران و جامعه‌ی میزبان و در نهایت استفاده از تجربه‌های دیاسپورای فعال کشورهای دیگر در آلمان. 

در توضیح سه عامل فوق می‌توان گفت که بعد از سقوط جمهوریت و مهاجرت هزاران تن از نیروی جوان فعال و تاثیرگذار در اروپا به خصوص آلمان، تحولی در جامعه‌ی دیاسپورای افغانستان به‌وجود آمده است که با نسل اول و دوم مهاجرت تفاوت‌ قابل توجهی در دانش، تحصیل و تجربه دارند. از آن‌جایی‌که اکثریت نسل‌های پیشین مهاجرت، تجارت‌پیشه، کارگر و نیروهای کم‌تحصیل‌کرده بودند، نتوانستند در ایجاد یک گفتمان اثربخش و تقویت دایره‌ی ارتباطی میان‌فرهنگی در این کشور موفق شوند، اما نسل که بعد از سال ۲۰۲۱ به آلمان آمده اند، اکثرا نیروهای جوان، دارای دانش و تجربه و در نهایت انگیزه‌ی برای کار و فعالیت هستند. در صورتی‌که این گروه از غلاف اضطراب، روزمرگی و پراکندگی ذهنی و در نهایت انفعال بیرون شوند، می‌توانند در شکل‌گیری یک گفتمان نو و متعاقب آن تقویت ارتباطات میان‌فرهنگی با جامعه‌ی میزبان گام‌های مهم بردارند. 

بدون شک، کار فرهنگی در چارچوب پشتوانه‌ی علمی، فرهنگی و ادبی دنیای شرق، به‌خصوص مطرح کردن مشاهیری چون حافظ، مولانا، خیام و غیره به‌عنوان فاکتورهای پیوند دهنده «جامعه مهاجر و جامعه‌ی میزبان» بسیار راهگشا خواهد بود. البته چنین برنامه‌ها که بیش‌تر جنبه‌ی درازمدت دارند، زمانی موثریت بیشتر دارند که از تجربه‌های موفق دیاسپورای کشورهای دیگر، الگوبرداری محتاطانه صورت گیرد. 

Visited ۱۰ times, ۱ visit(s) today