فوتبال، فرهنگ و سیاست؛ نگاهی به جامعه‌ی افغانستان در اثر داستانی داوود عرفان

0
335

«دود همه‌ جا را فرا گرفته بود. شعله‌های آتش زبانه می‌کشیدند. دخترکان با چشمانی از حدقه درآمده از دروازه‌ی مکتب فرار می‌کردند. تعدادی که جثه‌ی ضعیف‌تری داشتند، زیر پا لهشده بودند. آتش همچنان زبانه می‌کشید. صدای فریاد و واویلای دخترکان از مکتب به کوچه می‌رسید و از کوچه به خانه‌های روستا می‌رفت. مردم سراسیمه به‌سوی مکتب دویده بودند. زنان به صورت‌هایشان ناخن کشیده و ناله سر داده بودند. راه ورود به مکتب را دخترکان زخمی بسته بودند و هر لحظه کسی از داخل، دخترکی سوخته و زخمی را به بیرون پرتاب می‌کرد و تعدادی آن‌ها را گرفته و از صحنه دور می‌کردند. صدای دلخراش کمک‌خواهی کودکان هرلحظه بیشتر می‌شد. نمی‌دانستم چگونه از دیوار مکتب بالا رفتم و خودم را به داخل مکتب پرتاب کردم. جسد کاکا فضل احمد، باغبان مکتب، جلوی در افتاده بود و کودکان از روی آن می‌گذشتند. آتش و دود همه‌جا را فرا گرفته بود، و پیرزنی سرفه‌کنان داد می‌زد:چرا ایستاده‌ای؟ بیا اینجا کمک کن.

چند نفر دیگر بعد از من به داخل مکتب آمده بودند. با پتوهایی که از بیرون به داخل مکتب پرتاب می‌شد، بخشی از آتش‌سوزی مهار شد، اما هنوز داخل صنف‌های درسی دود و آتش زبانه می‌کشید. صنم، با لباس‌هایی سوخته و پاره، دیوانه‌وار داخل تعمیر شده بود و کودکی را، زنده یا مرده، بیرون کشید. دیوانه‌وار به‌سوی او دویدم و پتویی را دور او پیچیدم. صنم مثل دیوانه‌ها پتو را دور انداخت و دوباره داخل آتش رفت و دو کودک جزغاله‌شده را بیرون کشید. مردم بیشتری وارد مکتب شده بودند و با آب و پتو آتش را مهارکردند. صنم گوشه‌ای افتاده بود. یکی صدا زد: «برادرا بیرون بروید که سیاسرها بیایند این عاجزه را بیرون ببرند».

جملات فوق بخشی از یک رمان رئالیستی است که توسط داوود عرفان، نویسنده‌ی افغانستانی، نوشته و توسط انتشارات خردگان در ایران منتشر شده است.

این اثر روایت‌گر داستان تیم فوتبالی در یکی از روستاهای ولایت فراه است؛ تیمی که مربی‌گری آن را معلم یک مکتب محلی برعهده می‌گیرد. او در کنار فعالیت آموزشی، دانش‌آموزان را به فعالیت‌های ورزشی نیز تشویق می‌کند. در همین دوران، هم‌زمان با گسترش علاقه به فوتبال در روستا و مناطق اطراف، مدرسه‌‌ی دینی نیز در روستا تأسیس می‌شود. با تأسیس این نهاد، میان آموزگار و روحانیون محلی درباره‌ی مسیر آموزشی دانش‌آموزان اختلاف‌نظرهایی شکل می‌گیرد که در طول داستان ادامه می‌یابد.

رمان که با عنوان «انتحاری در آفساید» روانه‌ی بازار کتاب شده است، تلاش دارد تصویری از وضعیت فرهنگی و اجتماعی افغانستان در دوره‌های پس از حضور نیروهای شوروی و ظهور طالبان ارائه دهد. نویسنده در این داستان، کوشیده است طیف‌های مختلف گفتمان‌های دینی و سیاسی از جمله گفتمان اسلام سیاسی، اسلام سنتی، جریان‌های چپ، لیبرالیسم و باورهای تاریخی-فرهنگی مردم أفغانستان را به تصویر بکشد. گفتگوهایی میان شخصیت‌های که نماینده‌ی این دیدگاه‌ها هستند، در بستر داستان شکل می‌گیرد و مخاطب را با ادبیات و نگاه گفتمان‌های فوق عمیقا درگیر می‌کند.

زمین فوتبال در این داستان به‌عنوان نمادی از همکاری، نشاط، و زندگی اجتماعی معرفی شده است و نویسنده از این نماد برای تأمل درباره‌ی آثار تحولات فکری و مذهبی در جامعه بهره گرفته است.

رمان با زبان ساده و توصیفی نوشته شده و سکانس‌های آن میان گذشته و حال در رفت‌وآمد است. این شیوه‌ی روایت، تصویری دوجانبه از زندگی در افغانستان ارائه می‌دهد: یکی برآمده از تجربه‌های تاریخی و اجتماعی مردم و دیگری مبتنی بر تحولات سیاسی و فکری که در دهه‌های اخیر در کشور پدید آمده است.

Visited ۶ times, ۱ visit(s) today

ترک پاسخ به دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید