صفحه اصلیدیدگاهارتباطاتمیان دیروز و فردا؛ شغل آینده‌ی من در فرانسه چه خواهد بود؟

میان دیروز و فردا؛ شغل آینده‌ی من در فرانسه چه خواهد بود؟

غلام‌حسین الهام

کمی بیش‌تر از یک‌سال است که در فرانسه هستم. کشور رویایی که هرگز تصور نمی‌کردم روزی اینجا پناهنده شوم. درواقع همه‌چیز از پانزدهم اگست 2021 شروع شد؛ روزی که همه‌چیز در افغانستان دگرگون شد. ما در کمال ناباوری دیدیم که چگونه یک شبه و در بی‌خبری مطلق مردم (عوام)، زمامداران بی کفایت و خیانت‌کار فراری شدند و رژیم حاکم به قدرت رسید. به‌نظر می‌رسد ابعاد، زوایا و پیامدهای این رویداد خیلی بیشتر و بزرگتر از آنست که تاکنون گفته شده و یا ما تاکنون می‌دانیم. به هرصورت صحبت من در این‌جا پرداختن به چگونگی خلق و وقوع این موضوع نیست و صرفا یک اشاره‌ای بود برای توضیح ماجرای سفری که شروع کرده‌ام.

برای من دل کندن از کابل – جایی که چهار سال دانشگاه خواندم و بعد برای هفت سال با تمام سختی و خطرات ناشی از کار، کار خبرنگاری کردم و بعد با تلاش زیاد موفق شدم در بست رتبه سوم یک اداره دولتی کارمند شوم – خانواده، دوستان، آرزوها و زندگی که تازه کم کم داشت رونق می‌گرفت، کار بسیار سختی بود. اما آیا مگر راه و چاره‌ای جز این داشتم؟!

چگونگی خارج شدن از کابل و انتظار نسبتا طولانی در پاکستان و سرانجام رسیدن به فرانسه، داستان طولانی‌تری است و بهتر از توضیح آن در این‌جا صرف نظر و در عوض روی وضعیت حال و یک‌سال زندگی در فرانسه تمرکز کنم. البته اجازه دهید صراحتا اعتراف کنم که من به هیچ‌صورت مدعی داشتن معلومات لازم و کافی در هیچ زمینه‌ای حتا در زمینه شغلی خود و یا محیطی که قبلا بودم یا الان هستم، نیستم بل آنچه در ذیل می‌آید خلاصه‌ای از تجربیات، چشم‌دیدها و یا اظهار نظر شخصی است و ضمنا احتمالا دیگران هرگز با این داوری و طرز دید – که در پی خواهد آمد – موافق نباشند.

شغل آینده‌ی من چه خواهد بود؟

در مورد یک سال زندگی در محیط جدید و چالشها و جذابیت‌های آن بعدتر خواهم نوشت؛ اما فعلا می‌خواهم داستان را از یک سوال بزرگ شروع کنم که بعد از یک سال همچنان در ذهنم حال ناشده است. آن سوال اینست که شغل یا هویت شغلی آینده من در اینجا چه خواهد بود؟!

من که با علاقه‌ی زیاد فاکولته ژورنالیزم را انتخاب و تمام کردم و بعد سالها در همین زمینه کار کردم، الآن در اینجا چه کار و شغلی خواهم داشت؟ ادامه شغلی قبلی یا جستجوی شغل جدید؟ این سوال تاهنوز که این متن را می‌نویسم مانند یک علامت سوال بزرگ، گاها پیش چشمانم هست. این «سردرگمی» زاییده‌ی برخی عوامل و هم‌چنین احساس شخصی است. به این معنا که بعد از کم و بیش هفت سال کار خبرنگاری/رسانه‌ای گاها وقتی به محتوای نشراتی و همچنین میزان تاثیرگذاری رسانه ها در افغانستان – حتا آنهایی که در بیرون از کشور مستقر اند – نگاه می‌کنم، از ادامه کار قبلی ام منحیث خبرنگار احساس دلسردی می‌کنم.

از طرفی کم کم به این نتیجه رسیده ام که ما در افغانستان (طی بیست و چند سال اخیر) نه‌تنها رسانه‌های قدرتمند و واقعا تاثیرگذار نداشته‌ایم، بل اکثر رسانه‌گران ما نیز یا از سواد، هنر و تخصص رسانه‌ای برخوردار نبودند و نیستند (به دلایلی از جمله پایین بودن سطح سواد و فرهنگ عمومی) و یا هم فاقد تعهد، اخلاق و مسوولیت حرفه‌ای لازم تشریف داشته اند. برای ثبوت این ادعا کافی است به محتوای نشراتی رسانه‌های ما (به استثنای شمار محدودی) حتا آنهایی که در ظاهر بین مردم محبوب تر و پر بیننده تر بودند، نگاه عمیق‌تری بیندازیم.

به نظر نگارنده، از زاویه دیگر این رسانه‌های ظاهرا با نام و نشان، بیش از آنچه که واقعیت‌های جاری و گاه پنهان (از دید مردم) را برای اصلاح و حقیقت نگری بخواهند، در قالب پروژه و تحت تاثیر زدوبندهای سیاسی می‌خواستند و نشر می‌کردند. منحیث یک خبرنگار بسیار کوچک و گم‌نام متوجه می‌شدم که جدای از چگونگی پوشش و پردازش یک موضوع/رویداد، در بسیاری موارد یک مساله مهم روز – به دلیل ملاحظات سیاسی و یا منافع مالکان رسانه با ارگ نشینان- مسکوت می‌ماند و یا برعکس گاها بازهم به همان دلیل یک مساله‌ی نسبتا کم اهمیت، با شدت و تمرکز بیشتر، برجسته سازی می‌شد. و فعلا طی سه و نیم سال اخیر تیغ سانسور رژیم حاکم، گلوی آزادی بیان و رسانه‌ها را بریده و دست کم صدای آزادی بیان را خفه کرده است.

با این وجود، من هرگز نه تلاش، فداکاری و مسوولیت‌شناسی تعدادی از هم‌صنفانم را نادیده خواهم گرفت و نه قدرت منحصر به فرد رسانه‌ها و مطبوعات (آزاد) برای اصلاح و تغییر را انکار خواهم کرد.

این‌ها را برای این گفتم که در کشورهایی که رسانه و مطبوعات را منحیث «رکن چهارم دموکراسی» پذیرفته اند، گاه نشر گزارش از سوی یک رسانه باعث افشای یک رسوایی بزرگ سیاسی، استعفا و یا حتا تغییر رهبری یک حزب و دولت می‌شود؛ اما در کشور ما آب از آب تکان نمی‌خورد.

بنابرین به نظر شخصی من، ما در سالهای اخیر درین زمینه تا آنجا سقوط کردیم که به جای اینکه رسانه‌‌ها جهت دهنده‌ی جریانات، جامعه و در نهایت عامل اصلاح و روشنگری باشد، بعضا خود تحت تاثیر جریانات و یا اغراض سیاسی قرار گرفته است. و به همین دلیل است که امروز وضعیت جامعه و سیاست در کشور ما به هیچ معیاری برابر نیست. ضمنا فکر می‌کنم سواد و تخصص کاری پایین رسانه‌گران ما – به شمول نگارنده این متن – یکی از علت‌های این نابسامانی‌ها در حوزه کار رسانه‌ای در کشور خواهد بود و به همین دلیل است که گاها به این بازار با دلسردی نگاه می‌کنم.

و اما یک سال زندگی در محیط جدید

همان‌گونه که بسیاری فرانسه را خاستگاه هنر، فرهنگ و یکی از نمادهای تمدن اروپایی می‌دانند، من علاوه برآن، مردم فرانسه را نیز نسبتا مهربان و خوش برخورد یافتم.

طی یک سال اخیر درکنار دلایلی که در بالا ذکر شد، از جمله به دلیل عدم آشنایی با زبان، قوانین، فرهنگ و اجتماع اینجا، کار خاصی نکردم. حتا به تعبیری گفته می‌توانم که درین یک‌سال اکثرا در خانه قرنطینه و مصروف پیشبرد کارهای روزمره و معمول بوده ام. در کنار آن تا حدودی مصروف یادگیری زبان (فرانسه) بوده ام که مثل هر زبان دیگری، برای تازه‌واردان از اوجب واجبات است.

در پایان … گاها که وضعیت حاکم در افغانستان را با وضعیت جاری در اینجا مقایسه می‌کنم – که اصلا قابل مقایسه نیست – تاکنون بارها و بارها به حال مردم اینجا غبطه خورده ام و انسانیت و مسلمانی را که ما در جامعه خود فقط در حد حرف و ادعا داریم، درینجا در عمل شاهد بوده ام. از طرفی هم معتقدم که صرف نظر از موهبت‌های طبیعی نظیر آب و هوا یا سایر داشته‌های طبیعی که هرکشوری – کم و بیش – از آن برخوردار هست، این تصمیم، هوشیاری، تلاش و عملکرد مردم و دولت‌هاست که باعث آبادی و یا هم ویرانی کشورها می‌شود و نه کدام دست و نیروی غیبی؛ مردم انتخاب می‌کنند که یک سرزمین را تبدیل به افغانستان و سوریه‌ … جنگ زده کنند و یا سنگاپور، فرانسه و …

مطالب مرتبط

ترک پاسخ به دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

نوشته های دیگر

آخرین نظریات شما