در کشور ما بعضی افراد در کنار اینکه دارای «اسم و رسم» مشخصی هستند، از سوی جامعه به نامها و القاب متفاوت دیگر مورد خطاب قرار میگیرند. این القاب که تحت تاثیر ارتباطات پیچیدهای فرهنگی و اجتماعی بر افراد مستولی میشوند، اغلب برای حمایت و یا منزلت آدمها بهکار نمیروند؛ بلکه بیشتر برای تحقیر، تمسخر، نظارت و حاکمیت فردی و یا جمعی استفاده میشوند.
پرسش این است که چرا ما انسانها، از طریق برچسپهای مورد نظر خودمان، افراد را نامگذاری میکنیم و یک هویت جدید و در عین حال تحقیرآمیز برای افراد تعیین میکنیم. پاسخ ساده است. برای فهم این مساله، از نظریهی چارچوبسازی که در حوزهی ارتباطات و رسانهها، بسیار اهمیت و کارایی دارد، کمک میگیریم.
در حوزهای رسانهها، چارچوبسازی به این معناست که رسانهها نه آینهای برای انعکاس واقعیت، بلکه سازندهی واقعیت و شکلدهنده به آن هستند. چارچوب سازی به رابطهی میان متن و اطلاعات به گونهای که معنای خاصی را به ذهن متبادر میسازد، اشاره دارد. بر پایهی این نظریه، رسانهها توجه خود را بر بعضی موضوعات و رویدادها متمرکز میکنند و سپس آنها را در چارچوب معنایی خاص قرار میدهند.
کیندر و ساندرز، متفکرین علوم ارتباطات اذعان میکنند که چارچوبها هم به عنوان «ترفندهای زبانی در گفتمان سیاسی» و هم به عنوان «ساختارهای درونی ذهن» عمل میکنند.
بهصورت کل، رسانهها برای چارچوبسازی رویدادها و تولید معنا برای مخاطبان، از رویهها و شگردهایی چون انتخاب واژگان، استعارهها، کنایهها، تمثیلها و… استفاده میکنند تا داستان و روایتی معنادار از آن چه میخواهند بسازند، و نظام معانیِ خاصی برای مخاطبان خلق کنند.
اگر این تیوری را برای توضیح و فهم موضوع بهکار ببریم، متوجه میشویم که «نامگذاری افراد» در وهلهی نخست، انعکاس هویت اصیل فردی و اجتماعی فرد قربانی نیست، بلکه واقعیتی است که از سوی جامعه، ایجاد میشود و یک داستان معنادار در پیوند به کارکتر فرد شکل میگیرد.
از سویی، چارچوبسازیها توسط افراد بهمنظور تحقق اهداف مشخص ایجاد میشود و سپس طی مدتزمان نهچندان طولانی و بازنمایی آن در جامعه، بهیک گفتمان اجتماعی مبدل میشود.
اما خیلی مهم است بدانیم که نامگذاری افراد، معمولا در چارچوب کلیشههای قومی، فرهنگی، جنسیتی و یا اجتماعی صورت میگیرد. یعنی ما بهجای اینکه افراد را آنگونه که هستند، در مناسبات اجتماعی مورد خطاب قرار دهیم؛ از منظر کلیشههای خاصی قومی، فرهنگی، مذهبی و یا جنسیتی به او نگاه میکنیم و سپس با استفاده از کلیشههای خاص در یک چارچوب معنایی مشخص، هویت جدید برای افراد میسازیم.
شاید بپرسید که این چارچوبها چه هستند و چه تبعاتی در حیات فردی و اجتماعی شخص دارند.
این چارچوبها، القاب و عناوین خاصی هستند که از سوی اجتماع به افراد داده میشوند. این القاب در قالبهای خاص ایدئولوژیک طوری پیکربندی میشوند که افراد بهطور منفی و تحقیرآمیز تشهیر شوند. چارچوبسازیهایی زبانی هرچند پیامدهای ناگوار هویتی، فرهنگی و اجتماعی برای افراد قربانی دارند، اما عجالتا در حد یک یادداشت ژورنالیستی، به چند پیامد مهم آن میپردازیم.
- تغییر هویت اجتماعی: جامعه در ورای چارچوبهای زبانی، هویت اجتماعی خاصی به افراد ایجاد میکند. فرد قربانی که قبلا دارای هویت اجتماعی و منحصر به فرد خویش بوده است، بعد از تکمیل پروسهی چارچوبسازی، صاحب «هویت تحقیرشده»ی جدید میشود. کرکتر و رفتارهای اجتماعی فرد تحت تاثیر این گفتمان که از بیرون بر او تحمیل شده است، شکل میگیرد و به مرور زمان، روند ارتباطات وی با همنوعنانش نیز تغییر میکند.
- سقوط اعتماد بهنفس: قربانیهایی چارچوبسازیهایی زبانی، در اثر تکرار «هویت فردی جدید» قدرت تشخیص، مقابله و یا مقاومت شان را روز به روز از دست میدهند. آنها ممکن است در بخشهایی مختلف، دارای تواناییهایی بالقوه یا بالفعل باشند. اما با پذیرش هویت جدید، عزت و اعتماد بهنفس شان را از دست میدهند و در انجام امور خود را ناکام احساس میکنند.
- احساس بیارزشی: قربانیان این فرایند اجتماعی در نخست دچار خود کمبینی میشوند و در نهایت خود را انسانهایی بیارزش تلقی میکنند. این نوع احساس، پیامد بسیار زیانبار دارد. معمولا آنهایی که تصور میکنند جایگاه و منزلتی در اجتماع ندارند، در مناسبات اجتماعی و فردی نقش کمتری بازی میکنند و در نهایت افسرده میشوند.
- درگیری: بعضی اوقات ترفندهایی زبانی باعث درگیری و کشمکشهایی اجتماعی میشود. این زد و خوردها در جوامع سنتی چون افغانستان، بسیار زود بعد قومی و مذهبی بهخود میگیرند و تنور نزاع قومی را شعلهور میسازند.