۲۴ سال از «تراژدی عظیم» یکاولنگ میگذرد و همهساله برابر با ۱۹ جدی، از سالگرد کشتار جمعی «کوت سادات» این ولسوالی، در پلتفرمهای مختلف بزرگداشت میشود و در سایهی این تجلیلها، از سوی مدافعان حقوق بشر و بازماندگان این قربانیان، خونخواهیها و عدالتطلبیها صورت میگیرد.
اما در این میان، گروهی از همان ابتدا تا امروز در حاشیه قرار داشتند و دارند که اگرچه سلاخی نشدند، اما کمتر از قربانیان هم نیستند. آنها زنانی هستند که بعد از حادثه، نه تنها در جایگاه مادر، بلکه در نقش پدر و برادر برای وارثان کوچک «کشتهشدگان یکاولنگ» سهم انسانی شان را گرفتند و میگیرند.
خبرنگار رسانهی پلسرخ، سراغ آن زنان رفته و تجربهی زیستهای آنها را شنیده است. روایتهای زنان یکاولنگ پس از قتل عام مردان این ولسوالی، تلخ و تکاندهنده اند؛ حکایتهایی از چگونگی دفن قربانیان توسط زنان، صحبت از مقابله با فقر و بینوایی، سخن از تربیت بچههای یتیم در شرایط دشوار و در نهایت بیتوجهی عمیق حکومتهای جمهوریت.
پس از قتل عام: دفن اجساد قربانیان
شجاعت زنان یکاولنگ از «دفن اجساد قربانیان»، در روزهای سرد ماه جدی، در مرکز هزارهجات موضوعی است که اصلا به آن پرداخته نشده و کاملا در حاشیه قرار است.
زنی به اسم مستعار «خدیجه» از «نیک»، مرکز یکاولنگ، سه پسرش را در این فاجعه از دست داد و با نواسههایش که هر کدام بالای ۲۰ سال سن دارند، زندگی میکند. او کهنسال است و در روزهای حادثه، جوان و توانمند بوده است. خدیجه کسی است که در جمعآوری و دفن قربانیان، سهم عمده بازی کرده است.
او جریان را به پلسرخ چنین توصیف میکند:« بعد از ای «این» که لشکر خلیلی «محمد کریم خلیلی» کند «فرار کرد»، مردم د دم تیغ برابر شدند. آنهایی که زور داشتند، پیسه داشتند و یا خر و اسپ داستند، کوچ کردند و رفتند. ما ماندیم. همه را جمع کردند و پشت «قلعه عصا» بردند و شهید کردند».
پسران خدیجه در میان گروهی بوده اند که در تکیهخانه، مصروف انجام آیین مذهبی بوده اند. بهقول خدیجه بیش از ۳۰ نفر که اغلبا بالای سی سال سن داشتند، در این تکیهخانه حضور داشتند و همهی شان بهطور جمعی و یکبارگی، مورد اصابت گلوله قرار گرفتند.
ناراحتی و حسرت در چشمان و چهرهی خدیجه مشاهده میشود و طوری صحبت میکند که گویا، این حادثه دیروز اتفاق افتاده باشد.
اما خدیجه بعد از کشتار آرام ننشست و با گروهی از زنان، در دفن جسدهای یخبستهی قربانیان بسیار کوشید و آمار قابل توجهی را در میان گورهای دستهجمعی، زیر خاک کرد.
خدیجه میگوید:« شهدا را یخ زده بود. دو نفر سه نفر، «بههم» چسبیده بودند. نتوانستیم بدنهای شان را جدا کنیم. سه چهار نفره، دو سه جنازه را میآوردیم و بین قبر میماندیم».
بهگفتهی این زن، اکثریت اجساد توسط زنان زیر آوارهای خاک شدند و قبرهای دستهجمعی زیادی ساخته شدند.
گورهای دستهجمی که توسط زنان حفر شدند
اکثریت قبرستانهای این قربانیان که توسط زنان یکاولنگ، حفاری و ایجاد شده اند، دارای گورهای دستهجمعی هستند و در گوشهای جدا از دیگر قبرستانها ساخته شده اند.
انیسه، زنی ۴۸ ساله که در این حادثه ۲۴ سال عمر داشت، یکی از حفاران قبرهای دستهجمعی بوده است. انیسه دو پسر دارد و بهخاطر فرزندانش، راضی به ازدواج دوم نشد و ۲۴ سال از بهترین سالهای زندگی اش را وقف پرورش دو پسرش کرد.
وقتی با این زن زخمدیده گپ میزنم، احساس میکنم دنیای از اندوه در دلش پنهان است و طی این بیست و چهار گذشته، حتی یکبار هم نتوانسته آن دردها و غصهها را خالی کند.
بیانصافی نمیکنم، روایت او از جریان حفر گورهای دستهجمعی مرا تحت تاثیر قرار داد:« بیل نبود، کلنگ نبود، هوا یخ بود که مغز استخوان میسوخت. جنازه سر جنازه خوابیده بود. خیلی جنازه ها را نشناختم. یکی نیم سرش نبود و یک نفر با خون آغشته بود. ما به سختی قبرها را میکندیم و سه سه نفر، چهار چهار نفر زیر خاک میکردیم».
طبق گزارشها، دستکم ۵۰ درصد از قبرستانهای شهدای قربانیان نوزدهم جدی، قبرهای گروهی اند که توسط زنان این مرز و بوم با ابتداییترین وسایل حفاری شده است.
دستکم دو قبرستان با چندین گور دستهجمعی در درهعلی، یکی در گنبدی و دیگری در کشکک توسط زنان ساخته شده اند. همینگونه در قریههای آخندان، کتهخانه، بیدمشکین و سرآسیاب نیز قبرستانهای خاص برای شهدای یکاولنگ، توسط زنان ساخته شدند. مردم پیش از این در مساجد و تکیهخانهها، از این واقعه در قالب یک برنامهی مذهبی و مردمی، تحلیل میکردند. اما طی سه سال اخیر، بهدلیل اعمال محدودیت از سوی رژیم حاکم، حق ندارند رسما از شهدای نوزدهم جدی یاد کنند و ساکنان قریهها، صرفا در «مزار شهدا» مجلس مختصر یادبود برگزار میکنند و پرچمهای سبز و سرخ گورها را نیز عوض میکنند. البته هستند وارثانی که توانایی خرید دو متر پارچه برای تغییر پرچم را نیز ندارند.
تامین معیشت و تربیت فرزندان
اکثر گزارشها و مستندها بر محور چگونگی وقوع حادثه و ابعاد تراژیک آن متمرکز هستند. بهنظر میآید فرایندها و پیامدهای اجتماعی و روانی این فاجعه، خصوصا بر زندگی زنان از نظرها دور مانده است. آنهایی که کشته شدند، تمام شدند؛ اما زنانی که مجبور بودند شکم فرزندان شان را سیر کنند و جای خالی پدر را پر کنند، همچنان با اندوه و بیچارگی بهسر میبرند.
رحیمه «اسم مستعار» زنی از یکاولنگ است که شوهرش را از دست داد؛ اما توانست پسران و دخترانش را تا مرحلهی لیسانس و ماستری حمایت کند و سرنوشت مثبتی برای آنها رقم بزند.
او از جمله زنانی است که ازدواج نکرد و تمام هستی اش را برای رشد و توسعهی فرزندانش خرج کرد. کاری را که رحیمه در جامعهی مردسالار افغانستان انجام داده است، خیلیهایی که لاف بزرگمنشی میزدند، نتوانستند انجام دهند. فرزندان رحیمه که در روزهای حادثه، از نوزاد تا ۱۰ سال بودند، امروز هر یک در ادارههای مختلف شخصی یا دولتی مشغول کار هستند و در خدمت نسل امروز افغانستان.
رحیمه تجربهی جالبی دارد:« امو «همان» روز که قتل عام شد، چندین مهمان داشتیم. پشت خانه ما آمدند و شوهرم را با خود بردند. شوهرم بهخاطر نجات جان مهمانها بیرون شد، اما خودش شهید شد. دیگر زنده برنگشت. از همان روز کمر را بستم تا اولادهایم را باغرور بزرگ کنم. خیلی زحمت و سختی بهجان خریدم، اما نتیجهی خوبی گرفتم».
مقابله با فقر
جنگ با فقر و ناداری، کار هر روز قربانیان قتل عام یکاولنگ بوده است. اما بهنظر میآید، بیشترین سنگینی بر دوش زنانی بوده است که شوهرانشان را در این فاجعه از دست دادند.
پری «اسم مستعار» زنی است از نیک، نزدیکی ولسوالی یکاولنگ که شوهرش در مسیر راه وقتی خانه میآمد، در حملات غیر گروهی مورد تیرباران قرار گرفت. شوهر پری کارگر عادی بوده است و روزانه در مقابل کار بدنی یا فیزیکی، پولی اندکی بهدست میآورده است. اما رخداد ۱۹ جدی همان عاید کوچک مرد کارگر را از خانواده اش گرفت.
مرگ شوهر برای پری، باعث شد که این زن در برابر فقر محکم بایستد و مقابله کند. او از مقابله با فقر طی سالها، چنین میگوید:« بعد از قتل عام، مهاجر شدیم. د بهار که برگشتیم، دیدیم که همهچیز سوخته است. نه خانه مانده، نه باغ و نه دوکان. حتی برای شستن لباس از بوتههای کوهی استفاده میکردیم. یکسال خیلی سخت گذشت. قریب تلف شده بودیم. اما یک موسسه پیدا شد و ما را کمک کرد».
به گفتهی پری، بعضی موسسات داخلی با برنامه «کار در مقابل گندم» یا «توزیع هر خانهی شهید یک راس گوسفند» توانستند زندگی آنها را نجات دهد.
پری اضافه میکند:« ما یک گوسفند کمک گرفتیم. یک تا هم خریدیم. از این دو تا طی چندسال، چند تا گوسفند ساختیم و کم کم روزگار ما خوب شد».
بیتوجهیهای نهادهای حقوق بشر
زنان یکاولنگ که در جامعهی سنتمحور افغانستان، چنان با سختیها مقابله کردند؛ اما از سوی نهادهای حقوق بشر و دولت جمهوریت مورد حمایت مادی یا معنوی قرار نگرفتند.
بعضی تحلیلگران کمیسیون حقوق بشر را در پیوند به قضیهی یکاولنگ، به برخورد سیاسی و جانبدارانه متهم میکنند و از بیتوجهی عمیق و آگاهانهی حکومتهای کرزی و عبدالله نیز شدیدا ناراض هستند.