تدوین پیشنویس قانون اساسی فدرالی توسط گروهی از چهرههای سیاسی افغانستان در خارج از کشور، یکی از اقدامهای مهم سیاسی در چند روز اخیر پنداشته میشود. کسیکه در راس این پیکار قرار دارد، معاون رییس جمهور در نظام متمرکز کشور بود.
بهنظر من، این قانون ولو در ادبیات فاخر و دارای پشتوانهی حقوقی بالایی باشد، در نبود بستر اجرایی و اجماع داخلی، از نظر سیاسی و نظری فاقد وجاهت است. آقای دانش در حالی پیشنویس مسودهی قانون اساسی فدرال را بهنمایس گذاشته است که ساختار منسجم سیاسی، نهادهای قانونمند و مکانیسمهای مشارکت ملی در این زمینه وجود ندارد. بهنظر میرسد در چنین شرایطی، پرداختن به نوع نظام آینده، بدون عبور از وضعیت بحرانی موجود، گامی زودهنگام و فاقد اثرگذاری واقعی است.
قانون اساسی زمانی موضوعیت پیدا میکند که مبتنی بر ارادهی جمعی و در چارچوب یک فرآیند شفاف ملی شکل بگیرد. جایگزینسازی یک متن حقوقی بهجای این روند، صرفاً تولید سندی انتزاعیست که در بهترین حالت، از دایره بحثهای آکادمیک فراتر نمیرود و در نهایت میتوان آنرا یک «آرزواندیشی سیاسی» آقای دانش یاد کرد.
تدوین این قانون با تلاش برای بهچشمآمدن از منظر سیاسی رابطهی معنادار دارد. نامهایی چون سرور دانش، که سابقهی حضور در بالاترین سطوح قدرت را دارند، اکنون در غیاب ساختار سیاسی، در تلاش برای طرحریزی آلترناتیو و ایجاد یک گفتمان سیاسی جهت جلب توجه افکار عمومی هستند. تا زمانیکه وی در چوکی قدرت تکیه کرده بود، حتی جرات دفاع از خود و مردمش در برابر خزعبلات سیاسی غنی را نداشت و بهنحوی گوش بهفرمان ارباب سیاسی بود، اما حالا که از دایرهی قدرت بیرون پرتاب شده است، به یقهی فدرالیسم «در فضای تبعید» چسبیده است. بهباور من، تغییر موضع نسبت به فدرالیسم، بیش از آنکه به تحول فکری آقای دانش اشاره داشته باشد، به نیاز برای دیدهشدن در فضای سیاسی تبعید شباهت دارد.
نویسنده هیچگاه از نظر ایدئولوژی با فدرالیسم مخالف نیست و آنرا یک نظام سیاسی موثر و مفید برای جامعه میداند که امکان یا امتناع تحقق آن در جامعهی چندقومی أفغانستان، به بررسی و مطالعات عمیقتر نیازمند است. اما در حال حاضر، بهدلیل نبود هیچگونه بستر سیاسی برای تطبیق چنین سند حقوقی، این قانون صرفا در خلا خواهد ماند و تطبیق نخواهد شد. بههر روی، این قانون فقط یک مزیت دارد و آنهم ایجاد یک گفتگوی مجازی میان سلبریتیها و کاربران فضای مجازی.
بهنظر میآید که در شرایط فعلی، تمرکز اصلی باید بر تولید نقشهی راه گذار باشد؛ نقشهای که بتواند از مسیر بحران، به امکان گفتوگو، اعتماد و مشارکت منتهی شود. راه حل در بازنویسی قانون اساسی نیست؛ بلکه در بازیابی فرآیند سیاسی از دسترفتهایست که بتواند خواست عمومی را نمایندگی کند.
در نتیجه میتوانم گفت هر اقدامی خارج از این مسیر، اگرچه از نظر فنی قابل دفاع باشد، اما در سطح عمل اجتماعی، نقشی نخواهد داشت. فدرالیسم نه با طراحی روی کاغذ، بلکه با گفتوگوی درونزا، اجماع منطقهای و نیاز واقعی اقوام معنا مییابد.
کریم ارجمند- ارسالی به رسانهی پلسرخ
یادداشت: نظریات نشر شده در این مقاله، لزوما بیانگر دیدگاه رسانهی پلسرخ نیست.