صفحه اصلیفرهنگ و هنرادبیاتروایتی از کتاب‌فروشی‌هایی پل‌سرخ: زیبا، خلوت و بی‌مشتری

روایتی از کتاب‌فروشی‌هایی پل‌سرخ: زیبا، خلوت و بی‌مشتری

سپهر

هفته‌ای دو بار به یکی از کتاب‌فروشی‌های پل‌سرخ سر می‌زنم. این مکان نه تنها یک کتاب‌فروشی، بلکه یک پناهگاه برای روح و ذهن من است. وقتی وارد فضای دل‌نواز و زیبای آن با قفسه‌های چوبی پر از کتاب‌های قدیمی و جدید می‌شون، حس می‌کنم که به دنیایی دیگر پا گذاشته‌ام. هر کتابی که در دست می‌گیرم، گویی داستان‌های ناگفته‌ای را در دل خود دارد؛ داستان‌هایی که برخی از آن‌ها نزدیک به دوصد سال پیش نوشته شده‌اند و هنوز هم قدرت جذب و تاثیرگذاری خود را حفظ کرده‌اند.

در این کتاب‌فروشی، بخش ادبیات، تاریخ، داستان و رمان‌های ایرانی به راحتی قابل دسترس است. با ورود به این فضا، احساس می‌کنم که در میان کلمات و جملات زنده‌گی می‌کنم. فضای کتاب‌فروشی خلوت است و کم‌تر مشتری در آن دیده می‌شود. چند سال قبل دانشجویان و نویسندگان زیادی در این‌جا رفت و آمد داشتند و کتاب می‌خریدند و برای نشر سفارش می‌دادند. اما اکنون آن بند‌وبساط را گرد و غبار گرفته است و نبود مشتری و کساد در بازار خرید و فروش، گویا دل کتاب‌دار را نیز سرد کرده است.

وقتی با کتاب‌فروش صحبت می‌کنم، واقعیت‌های تلخی از وضعیت خرید و فروش کتاب‌ها در جامعه‌ام را درمی‌یابم.

از او می‌پرسم: «فضای خرید و فروش کتاب‌ها در این اواخر چطور است؟» او با لبخندی تلخ پاسخ می‌دهد: «خدا را صدبار شکر، خوب است. روزی یک کتاب فروخته می‌شود، اما روزهایی هم هست که دکان را باز می‌کنم و حتا یک نفر هم به سراغ کتاب نمی‌آید». در چشمانش حس ناامیدی را می‌بینم. او ادامه می‌دهد: «دختران اصلاً در کتاب‌فروشی‌ها دیده نمی‌شوند و وجود پسران نیز بسیار اندک است».

این گفته‌ها مرا به فکر فرو می‌برد. چرا دختران از دنیای کتاب فاصله گرفته‌اند؟ آیا این ناشی از محدودیت‌های وضع شده کنونی است؟ یا شاید عدم دسترسی به منابع آموزشی و فرهنگی. دوباره سئوال می‌کنم: «چرا در بخش تاریخ، ادبیات، حقوق و علوم سیاسی این همه کتاب دارید، اما در بخش ژورنالیزم تنها چند جلد؟» او توضیح می‌دهد: «ادبیات و تاریخ افغانستان دارای قدمت بسیار طولانی و غنی هستند که به دوران باستان برمی‌گردند. این سرزمین در طول تاریخ به عنوان یک مرکز فرهنگی و تجاری مهم در مسیر جاده ابریشم شناخته می‌شده است. در ضمن، مشتری‌هایم بیشتر کتاب‌های تاریخ، ادبیات و حقوق را می‌خرند. من هم طبق تقاضا از این سه بخش کتاب می‌آورم».

با تردید می‌پرسم: «خب؟ ما با این همه تاریخ، ادبیات و حقوق به کجا رسیده‌ایم؟» او سری تکان می‌دهد و با صدایی آرام می‌گوید: «هیچ نگو، فقط از فرصت‌ها استفاده کن و خوب مطالعه کن. هر کتابی هم لازم داشتی را برایت می‌دهم.»

این گفت‌وگوها مرا به شدت تحت تأثیر قرار می‌دهد. اگر محدودیت‌ها و چالش‌های وضع شده بر زنان و دختران کشور نبود، نیمی از روز را در این کتابخانه‌ی زیبا مصروف مطالعه و کار می‌شدم. اما افسوس که ما دختران از ابتدایی‌ترین حقوق خود محروم هستیم. در دنیایی که کلمات قدرت دارند، ما همچنان در سایه‌ی سکوت و محدودیت زنده‌گی می‌کنیم.

کتاب‌ها نه تنها ابزار دانش‌اندوزی هستند بلکه دریچه‌ای به دنیای جدیدی از افکار و ایده‌ها نیز هستند. اما وقتی دختران از حق‌آموزش، تحصیل و کار محروم‌اند، جامعه‌ای که بر پایه‌ی علم و آگاهی بنا شده باشد، هرگز شکل نخواهد گرفت.

این روایت نه تنها توصیفی از فضای کتاب‌فروشی پل‌سرخ است، بلکه بازتابی از چالش‌های بزرگتری است که دختران و زنان در جامعه‌ی ما با آن مواجه‌اند. امید دارم روزی برسد که هر دختری بتواند به‌دور از محدودیت‌ها به دنیای کتاب‌ها قدم بگذارد و روایت خود را بنویسد.

مطالب مرتبط

ترک پاسخ به دیدگاه

لطفا نظر خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید

نوشته های دیگر

آخرین نظریات شما