صفحه اصلیدیدگاهارتباطاتاگر عکسش را نگیری، انگار اتفاق نیفتاده است

اگر عکسش را نگیری، انگار اتفاق نیفتاده است

همین‌طور که در وبسایت‌های فارسی‌زبان گشت‌وگذار می‌کردم، با جمله‌ی «اگر عکسش را نگیری، انگار اتفاق نیفتاده است» برخوردم؛ گزاره‌ای که در ظاهر ساده است، اما معناهای بسیار در درونش نهفته دارد. این گزاره دقیقا روابط روتین و ناگسستنی ما با شبکه‌های اجتماعی را نشان می‌دهد. با خوانش جمله‌ی فوق، باخود فکر کردم که واقعا اگر از رویدادهای زندگی مان عکس نشر نکنیم، انگار آن رویدادها اتفاق نیفتاده است؟ یا چه رابطه‌ی معناداری میان ما، رویدادهای زندگی ما و عکس‌ها/ویدیوها وجود دارد؟

ارایه پاسخ مستدل و جدی در این مورد سخت است و از ابعاد مختلف نیاز به بررسی و تحلیل دارد. مثلا ما باید این مساله را بررسی کنیم که اگر در دنیای «رسانه‌ای شده‌ای» امروز، رخدادها را نشر نکنیم، چه اتفاقی خواهد افتاد و یا این‌که چقدر از چشم می‌افتیم و چه‌گونه دایره‌ی ارتباطی مان، کوچک می‌شود و چطور روز‌به‌روز در حاشیه می‌رویم. برای فهم موضوع، ساده‌سازی می‌کنم و سپس با تاکید بر نظریه‌های ارتباطات، رابطه‌ی که ذکر کردم را به‌خوانش می‌گیرم. منظور از گزاره‌ی که در عنوان مقاله نوشته شده است، این است که ما در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که ناچاریم تمامی حوادث و تحولات که در زندگی شخصی مان پیش می‌آید را عکس بگیریم و در شبکه‌های اجتماعی نشر کنیم. مثلا با جمعی از دوستان مان به مهمانی یا تفریح می‌رویم، در خانه‌ی ما فرزندی متولد می‌شود و یا در سازمان که کار می‌کنیم، اتفاق مثبت یا منفی رخ می‌دهد. در جریان اتفاق‌های که در مهمانی، تولد فرزند و یا سازمان مورد نظر ما رخ می‌دهد، در قدم نخست «عکس/ ویدیو» می‌گیریم و سپس در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌کنیم. تازه این رویدادها مهم‌تر هستند، در بعضی وقت‌ها ما صرفا از خودمان، بدون هیچ دلیلی عکس می‌گیریم و نشر می‌کنیم.

به‌نظر می‌رسد که ما با انتشار عکس‌ها/ویدیوها از لحظه‌های ناب و خاطره‌ساز زندگی‌مان در شبکه‌های اجتماعی، می‌خواهیم «احساس» مان را با مخاطب شریک کنیم و با او پیوند فرهنگی ایجاد کنیم. اما اگر کمی عمیق‌تر به‌آن نگاه بیندازیم، متوجه می‌شویم که به‌دنبال چیز دیگری هستیم، هدف‌‌که روز به‌روز دست‌نیافتنی‌تر می‌شود. ما از متن‌ها و حاشیه‌های زندگی مان عکس می‌گیریم تا به‌چشم بیایم و از چشم نیافتیم. در جهان امروز «توجه» به یک مساله کمیاب تبدیل شده است و به‌دلیل استعلای سلبریتی‌ها بر زندگی کاربران معمولی، آدم‌های عادی خیلی کم مورد توجه قرار می‌گیرند. این‌جاست که «احساس به‌چشم آمدن» در وجود کاربر معمولی مستولی می‌شود و برای تلاش برای «از چشم نیافتن» برای او بیش‌تر اهمیت پیدا می‌کند. اما این دو اصطلاح که گفتم با یک پدیده‌ی دیگر نیز مرتبط است و آن «من هستم» است. به‌بیانی، ما از لحظه‌های مان عکس می‌گیریم و در پلتفرم‌های فیسبوک یا انستاگرام به‌عنوان داستان یا Story می‌گذاریم تا به دوستان ما و‌ یا مخاطبان مان بگوییم «من هستم» یا «من زنده هستم». این گزاره تفاوت‌ها را ایجاد می‌کند و من فکر می‌کنم به‌همین دلیل است که سازمان‌ها، نخبه‌ها و یا بازیگران کوشش می‌کنند با انتشار عکس‌ها و ایجاد گفتمان از طریق آن، نشان دهند که در برابر رقیبان شان هستند، زندگی می‌کنند و از دست و پا نیفتاده اند.

خواندن این مطالب را نیز پیشنهاد می‌کنیم:

حالا که موضوع روشن شد، می‌خواهم این خوانش مختصر را در چارچوب نظریه‌های ارتباطات مورد مطالعه قرار دهم تا مشخص شود چه رابطه‌ی معناداری میان ما، عکس‌ها و شبکه‌های اجتماعی وجود دارد. به‌این بهانه من در این نوشتار، بر اهمیت‌گذاری یا به بیانی بر میزان «رشد و قدرت‌مندشدن جایگاه عکس/ویدیو» در زندگی اجتماعی در عصر رسانه‌های جدید یا سوشیال میدیا می‌پردازم. 

گزاره «اگر عکسش را نگیری، انگار اتفاق نیافتاده است»، از منظر ارتباطات معناهای پنهان و عمیق‌تری را به‌ما بازگو می‌کند. درواقع این جمله نشان‌دهنده تغییر در رابطه میان تجربه انسانی، حافظه و بازنمایی رسانه‌ای است. این بدان معنا است که با رشد و تحول رسانه‌ها، میان تجربه‌ی یک فرد از یک واقعیت و بازنمایی همان واقعه توسط رسانه به‌منظور سپردن آن رویداد در حافظه جمعی یک ارتباط ایجاد شده است. یعنی ما توسط ثبت یک رویداد در قالب یک عکس، می‌خواهیم آن تجربه شخصی مان‌‌را به حافظه دیگران بسپاریم و درواقع توسط بازنمایی رسانه‌ای، باعث‌ حضور مجازی او در رخدادی شویم که ما شکل می‌دهیم. این‌جاست که متوجه‌ می‌شویم رسانه‌ها واقعیت‌ها را بازنمایی می‌کنند و می‌سازند. 

یا بهتر بگویم یکی از کارکردهای بنیادی رسانه‌ها، بازنمایی است. یعنی ما از طریق رسانه‌های چاپی، صوتی یا بصری Event ها را بازنمایی و بازسازی می‌کنیم. در گذشته، خاطرات بیشتر از طریق گفتار، نوشتار یا تصاویر ذهنی منتقل می‌شدند؛ اما امروزه عکس و فیلم به عنوان «شاهد» رویدادها تلقی می‌شوند. 

نظریه‌های ارتباطی مانند مدل رمزگذاری/رمزگشایی استوارت هال نشان می‌دهد که رسانه‌ها نه‌تنها اطلاعات را منتقل می‌کنند، بلکه با کدگذاری پیام، معناهای خاصی در درون مخاطب ایجاد می‌شود. از این منظر، عکاسی از یک رویداد به منزله «تبدیل تجربه به یک پیام تصویری» است که مخاطب می‌تواند آن‌را به‌ زعم خودش تفسیر و بازسازی کند. در نتیجه، عدم ثبت رویداد ممکن است باعث شود که آن لحظه از دید عمومی و حتی حافظه فردی به شکل ناقص ثبت شود.

مارشال مک‌لوهان در نظریه «رسانه، پیام است» به نقش تعیین‌کننده رسانه‌ها در شکل‌دهی تفکر و ادراک مخاطب اشاره می‌کند. او این نظریه را در کتاب «برای درک رسانه‌ها» بیان کرده است. در عصر دیجیتال، فناوری‌های ارتباطی واسطه‌ای بین واقعیت و تجربه ما قرار می‌گیرند. از این منظر، عکس به عنوان یک رسانه تصویری، نقش مهمی در تعیین «واقعیت» دارد. اگر عکسی ثبت نشود، نه تنها رویداد از چشم دیگران پنهان می‌ماند، بلکه شاید در حافظه جمعی هم به اندازه کافی تثبیت نشود.

ژان بودریار، از چهره‌های مطرح در مباحث مربوط به شبیه‌سازی و واقعیت مدیا، بر این باور است که رسانه‌ها به شکلی «فرا واقعیت» می‌سازند که به آن «واقعیت ساختگی» نیز می‌گویند. بودریار معتقد است که در جامعه‌ای که تصاویر و نمادها بر واقعیت تسلط دارند، مرز میان آنچه واقعی است و آنچه شبیه‌سازی شده، درهم آمیخته می‌شود. 

اگر سخن این دانشمند را معیار قرار دهیم، عبارت «اگر عکسش را نگیری…» نشان‌گر تغییر نگرش جامعه نسبت به پدیده واقعیت است؛ جایی که ثبت تصویری یک رویداد، به عنوان تأییدی بر وقوع آن محسوب می‌شود. 

از این منظر، تجربه انسانی بیش از پیش به ابزارها و واسطه‌های فنی وابسته شده است و مفهوم «حضور» نیاز به تعریف مجدد دارد. 

نتیجه‌گیری

عبارت «اگر عکسش را نگیری، انگار اتفاق نیفتاده است» فراز و نشیب‌های جدیدی را در تفکر معاصر به تصویر می‌کشد. از منظر نظریه‌های ارتباطی این جمله نشان‌دهنده تغییر در رابطه میان تجربه، حافظه و بازنمایی رسانه‌ای است. بنابراین، در دنیای امروز، لحظاتی که ثبت نمی‌شوند، شاید از منظر جمعی مانند لحظاتی ناپدید شوند؛ اما این امر ما را وادار می‌کند تا بازنگری کنیم و به ارزش‌های انسانی و تجربه‌های واقعی بیش از آنکه به مدیا و بازنمایی وابسته باشیم، توجه نماییم. 

این تغییر در شیوه بازنمایی رویدادها پیامدهای عمیقی بر فرهنگ و ارتباطات انسانی ما دارد. در جامعه‌ای که «عکس» به عنوان مدرکی از واقعی بودن یک رویداد شناخته می‌شود، ارزش تجربه زنده و حافظه ذهنی ممکن است کاهش یابد. این وضعیت می‌تواند تأثیری دوگانه داشته باشد: از یک سو، مستندسازی دقیق رویدادها موجب تقویت حافظه جمعی و تاریخی می‌شود؛ از سوی دیگر، ممکن است باعث شود افراد به تجربه واقعی لحظه‌ای بی‌توجه شوند و بیشتر به دنبال ثبت آن برای نمایش در شبکه‌های اجتماعی باشند.

عبدالبصیر مصباح
عبدالبصیر مصباح
سید عبدالبصیر مصباح، لیسانس روزنامه‌نگاری از دانشگاه کابل و ماستری علوم ارتباطات از دانشگاه علامه طباطبایی دارد. وی همچنین سردبیری هفته‌‌نامه پرسشگر در بامیان، خبرنگاری با رادیو-تلویزیون میوند و فعالیت ژورنالیستی با خبرگزاری جمهور را در کارنامه‌ی خود دارد. مصباح برای یک‌دهه در رشته‌ی روزنامه‌نگاری در افغانستان تدریس و به‌حیث نویسنده همکار با فصلنامه‌ی کمیسیون حقوق بشر افغانستان کار کرده است و اکنون در آلمان زندگی می‌کند.
مطالب مرتبط

نوشته های دیگر

آخرین نظریات شما